سلام سلام
چطورین خوبین؟
بوس به کله های قشنگ شسته و نشسته اتون😎امتحاناتون بیشترتون تموم شده، پس آزادی تون رو تبریکمیگمفرزندانم🌸
این قسمت
" سبز هریی چه رنگیه؟"بچه ها کامنت و وت فراموش نشه.
درس هم تموم شده؛ وقت ازادتون بیشتر شده😁VOTE 111
Comment 252مرسی برای نگاهاتون امیدوارم لذت ببرید❤
●○●○●○●○●○●○●○●○●
+چیه؟ چرا اینطوری نگاهم میکنی؟ تقصیر اون بود دیدی لیام معذرت خواست!
هری بهش پرید از لحنش دلخوری کاملا مشخص بود، احتمالا انتظار داشت لویی ازش معذرت بخواد. لویی به صندلی تکیه داد و قاشقش با صدا توی بشقابش پرت کرد.
-اون سه تا که رفتن بیرون دوباره نظرت رو میپرسم.سرشو پایین انداخت؛ دیگه میلی به غذا نداشت. آروم زمزمه کرد
+باهام بد رفتاری میکنه. چرا طرف اونی؟
-من طرف کسی نیستم ولی یادت نره تو سر سرگرمیت دوست پسرشو که خودتم میدونی نفسش بهش گره خورده، جلوش بوسیدی؛ بهش توهین کردی و تقریبا داشتی باعث بزرگترین دعوای رابطه اشون میشدی. فکر میکنی لیام انقدر سریع بخشید چون بخشنده است یا چون اصلا دلش نشکسته بود و اهمیتی براش نداشت؟ نه از سر دلسوزی برای من انجامش داد. نمیخواست من وسط دعوا بین کسایی که دوستشون دارم گیر بیفتم کاری که امشبم انجامش داد!هری عصبی بین حرفش پرید و پافشاری کرد
+حتی تو اونم زین مقصر بود! چرا همه چیو از چشم من میبینی؟
لویی کمی به سمت پسر خم شد همین باعث شد عقب نشینی کنه و توی خودش جمع شه؛ هر چقدرم تخس و غد از لویی عصبانی بد اخلاق میترسید. لویی روی کلمات خاص تاکید میکرد
-زین دوست پسر منه که رفتارش به من ربطی داشته باشه یا تو؟برای من منای لویی ذوق کرد اما لوس کردن خودش مهم تر بود، نبود؟
+اگر من دوست پسرتم چرا اون رو بیشتر دوست داری؟
لویی سیگاری برای خودش روشن کرد، یک دفعه ای از سر میز بلند شد؛ پسرک از جا پرید. مرد بزرگتر با آرامش پشت سرش رفت و محکم به صندلی فشارش داد، همین برای در اوردن ناله پسرکی که تا الان از صندلی آویزون بود و کامل روی صندلی ننشسته بود کافی بود.
-امشب جوری دوست داشتنو تو عمق وجودت فرو میکنم تا چند وقت با هر قدم راه رفتن تو وجودت حسش کنی؛ بفهمی دوست پسرم کیه باشه بیبی؟
+باشه ددی!مرد با آرامش دکمه ی ویبراتور روشن کرد. هری یهویی نیم خیز شد اما لویی دوباره به صندلی کوبیدش. داد خفه دردناکش مسکنی بود که بهش نیاز داشت.
-میرم تو اتاقم؛ اینجا رو جمع میکنی ظرفا رو میشوری کف آشپزخونه هم کثیفه یه طی میکشی میای پیشم فهمیدی؟
+بله ددی.
YOU ARE READING
DEFECT
Fanfiction[Completed_ L.S & Z.M ] لویی پزشکه؛ بعد از مدت ها دوست پسر سابقش رو که به خاطر بیماری ولش کرده رو توی بیمارستان در وضع وحشتناکی میبینه... . خاطرات قشنگن یا خاطره ساز که باعث میشن لویی دست به کاری بزنه که خودشم باورش نمیشد؟! ا.oiiii oiii.ا بوک در مور...