سلام😎
خوبین خوشین؟😇بچه ها برای بوکجدید وت و کامنت خیلی مهمه👀🚶🏻♀️
پس لطفا از انگشت کردن ستاره بی توجه نگذرین🙄🤭
💥امیدوارم پارت دوست داشته باشین💥
●○●○●○●○●○●○●○●
کمی طول کشید تا هری معنی لغات رو درککنه، لویی هیچ وقت انقدر بی پروا نبود! نکنه یه چیز مربوط به دکتر شدنه؟! اما بازم انقدر رک؟! با چشم های گرد پرسید
+ببخشید دقیقا گفتی چیکار کنم؟لویی عجیب بودن درخواستش رو ابدا به روی خودش نیاورد همونطور که خودش رو مشغول در و دیوار جا به جا کردن چیز های بی ربط نشوم میداد با معمولی ترین لحنی که میتونست داشته باشه گفت
-گفتم لخت شو،راستی پشت روناتم کبوده درسته؟!هری بدون اینکه کوچیکترین تغییری توی قیافه ی سوپرایز شده اش بده؛ با لحن گیجی پرسید
+جلوی تو؟-من یه دکترم هری!
بالاخره به خودش اومد پسرک چشمسبزی که شیطان رو درس میداد با نیشخند شیطانی ابروهاش رو بالا فرستاد با آرامش اغراق شده ای گفت
+اره، دکتری که منو می کرد و هنوز دنبال کونمه!چشم های لویی متعجب گرد شدن، هری عاشق لخت شدن بود؛ابدا به هیچجاشم نبود لویی داره تماشا میکنه یا کس دیگه ای در حقیقت اگر تلاش های لویی نبود توی اون دوران با هم بودنشون بی شک هری از هفته ای هفت روزش ۸ روزش رو توی ساحل های لختی میگذروند! ناباور اعتراض کرد.
-چند ساعت پیش تو نبودی به من و دوستام پیشنهاد فور سام می دادی؟
هری چشم غره نمادینی کرد
+اره ولی اون فرق داره.
-منو گیر آوردی؟ فاک یو استایلز!هری هیننمادینی کشید؛ دستشو جلوی دهنش گذشت همونطوری که تند تند پلک میزد با ناباوری فیکی گفت
+دیدی؟ همین الان گفتی میخوای منو بکنی. به دکتر بودن نیست تو بهم چشم داری!لویی با بیچارگی دست به کمر زد؛ هری تنها کسی بود که میتونست روی کیلومتر ها عصب بدون خستگی برقصه!
-البته که دارم. این چه نتیجه گیری احمقانه ایه؛ ولی الان میخوام کمک کنم.
+با دستمالی کردنم؟لویی کلافه موهاش روعصبی میکشید با لحن خشنی پسر رو تهدید کرد.
-به مسیح کمربندم رو میارم، هر جای سفیدی تو بدنت پیدا کنم کبود میکنم. لباسای کوفتیت رو در بیار و به شکم بخواب!هری دستشو روی قلبش گذاشت؛ با لحنی که اتگار هر لحظه اماده ی گریه است با مظلومیتی که کیلومتر ها ازش فاصله داشت نالید
+خدای من لو! همین الان تهدیدم کردی؟ این کاملا یه تجاوزه برنامه ریزی شده است!
- باشه باشه من تسلیمم؛ ببخشید الانمیرم.
![](https://img.wattpad.com/cover/276522871-288-k649812.jpg)
ESTÁS LEYENDO
DEFECT
Fanfic[Completed_ L.S & Z.M ] لویی پزشکه؛ بعد از مدت ها دوست پسر سابقش رو که به خاطر بیماری ولش کرده رو توی بیمارستان در وضع وحشتناکی میبینه... . خاطرات قشنگن یا خاطره ساز که باعث میشن لویی دست به کاری بزنه که خودشم باورش نمیشد؟! ا.oiiii oiii.ا بوک در مور...