سلام سلام
چطورین قشنگای من؟😍
امتحانا چطورن؟
قشنگ نفسا بریده همه کم پیدا شدن😂کامنت و وتای پارت قبل نصف شده چه خبره؟ دمپایی پرت کنم بهتون؟
به قول بچه نمیشه بگید تو نویسنده ی خوب منی و وت بدین و کامنت بذارین؟😶
نمیخوام شرط بذارم اما شمام یه حرکتی بلکه برکتیم از من برسه بوک زودتر آپ شه😂
امیدوارم از این پارت لذت ببرید.❤
●○●○●○●○
لیام تمام مدت مثل بچه ها نشسته بود یه گوشه؛ زین کنارش داشت دلداریش میداد. لئو هم با آرامش رو به روشون داشت وسایل لویی رو به هم میزد.
+این زین خیلی شوهر ذلیل میشه!با صدای هری لویی که سعی میکرد ناهار درست کنه به سمتش چرخید
-میشه؟
هری بی قید شونه ای بالا انداخت به سمت اونا چرخید
+هست؛ مردمم شانس دارن منم شانس دارم!کفگیر که محکم به باسنش خورد از جا پرید؛ همونطور که باسن بیچاره اش رو میمالید حرصی گفت
+دقیقا از همین حرف می... آخ...
جملش نمیه تموم موند وقتی لویی دوباره زد؛ با ترس کون مظلومش رو به اولین جایی که پیدا کرد چسبوند تا از دسترس دور بشه. شروع به غرغر کرد
+به چیت دل خوش کنم؟ دست بزن که داری! بهم کونتو نمیدی! هی دعوام میکنی! تازه برام سرلاک نمیخری! هییی کفگیر کونی رو نکن توی غذا!لویی بیخیال خندید
-تو به زین چیزی میگی؟
داشت باهم آشپزی کردنشون چند وقت پیش رو یاد آوری میکرد اما هری خدای ضد حال زدنه
+البته که میگم.
لویی چند ثانیه پوکر نگاهش کرد؛ بعد کفگیر چوبی رو داد دست پسر خودش یه کفگیر پلاستیکی برداشت تا به ادامه ی غذا پختنش برسه.
هری میخواست بندازتش تو سینک که با "نه، نندازش لازمه" جدی که لویی گفت از جا پرید اخم کرد با تحسی خاص خودش پرسید
+لازم چی؟ چیکارش کنم؟ نکنه میخوای منم اسپنکت کنم؟لویی خونسرد همونطور که داشت نمک اضافه میکرد گفت
-اولا اگر باهاش به کونم بزنی شیافش میکنم برات؛ یک دقیقه هم با ضربه فاصله نمیدم، توی دستشویی سرپا ترتیبش رو میدم. دوما نگهش دار قراره باهاش برات توضیح بدم چغولی نکردن چقدر خوبه!هری چند ثانیه مات وایستاد مرد رو نگاه کرد. لویی بی تربیت چرا امروز انقدر سختگیر شده بود؟
+نخیرشم کفگیر نمیحواد تو تربیت من سهیم بشه، میخواد مرخصی بگیره.
- پیشنهادی بعدیم کفگیر فلزیه عزیزم؛ باز خود دانی.بعد حرف لویی؛ هری در سطل آشغال رو بست. با حرص کفگیر بدست روی صندلی نشست. لب ها اویزون شده بودن؛ حسابی حرصش گرفته بود
+الان که چی؟! اینو نگه میدارم تا باهاش اسپنکشم؟
-گزینه ی پلاگ هم رو میزمه خوشگلم!
![](https://img.wattpad.com/cover/276522871-288-k649812.jpg)
ESTÁS LEYENDO
DEFECT
Fanfic[Completed_ L.S & Z.M ] لویی پزشکه؛ بعد از مدت ها دوست پسر سابقش رو که به خاطر بیماری ولش کرده رو توی بیمارستان در وضع وحشتناکی میبینه... . خاطرات قشنگن یا خاطره ساز که باعث میشن لویی دست به کاری بزنه که خودشم باورش نمیشد؟! ا.oiiii oiii.ا بوک در مور...