Oiii oii
سلام قشنگاب من حالتون خوبه؟
مرسی بابت وت و کامنتتاتون تو پارت قبل ❤
زود به شرط رسید سو منم زود آپ میکنم😁ببخشید دیر کامنتا رو جواب دادم؛ این ماه اخر واقعا سرم شلوغه؛ یه استاد دارم وحشی اصلا وضعیه😂
این قسمت "من هرزه نیستم"
دوستون دارم مرسی که میخونید
کامنت و وت فراموش نشه!Vote: 80
Comments: 150●○●○●○●○●○●○●
وقتی دست کسی دور بازوش پیچید دستاشو از روی گوشاش برداشت؛ نگاه ناامیدشو به دوست صمیمیش داد؛ قبل اینکه چیزی بگه زین کنارش روی تخت نشست و با دلسوزی واضحی گفت
~لیام پیششه؛ آرومش میکنه؛ حداقل امیدوارم.انتهای حرفش نگاهش به دست لویی افتاد و اینجا بود که چشماش گرد شدن و غرغر کرد
~چه غلطی کردی؟لویی چشماشو چرخوند، چرا فکر میکرد اون هری رو میزنه؟ البته که تنبیهش میکنه ولی نه در حدی که باعث بشه دستش به رنگ خون در بیاد! به سرش اشاره کرد؛ زین بی معطلی بلند شد شروع به بررسی زخم کرد؛ خون ریزی زیاد بود هر چند زخمش وحشتناک نبود. راستش زیاد تعجب برانگیز نبود؛ لویی بهش گفته بود که هری به خوبی میتونه خشن باشه و صد البته میتونه از خودش دفاع کنه اما زین باور نداشت. از دید مرد پسرک فقط طبل پر سر و صدا بود؛ خب مثل اینکه فکرش زیادم درست نبود
~هری زدتت؟دست خودش نبود دفاع کردن از پسرکی که کتکش زده؛ جملات بی اراده از بین لب هاش فرار میکردن
-نه دقیقا؛ هولم داد؛ سرم خورد به میز!زین سری تکون داد از جا بلند شد دوتا گاز استریل ازکیف مرد بیرون آورد داد تا روی سر لویی بذاره جلوی خون ریزی رو بگیره.
~چقدر وحشیه پسره!لویی نفس عمیقی کشید، خودشم میدونست زیاده روی کرده، جدیدا چفت و بست دهنشو از دست داده جوری که داره رفتار میکنه باعث خجالت خودشه؛ حتی نمیخواد بهش فکر کنه. راستش ته دلش حقو به هری میداد و حتی خودشو مستحق بیشتر از این میدونست. هر چند میدونست تمام این ها از گور این قضیه بلند میشن که هری جلوش لیام رو بوسیده! این قضیه مرد رو سراسر عقده کرد در حدی که همچین حماقتی انجام بده و به عزیزترینش حمله کنه! زین نذاشت افکار پر از سرزنش مرد تکمیل بشن و صداش کرد
~لویی؟! حواست کجاست؟! سر گیجه داری؟ حالت تهوع؟ اگر خون ریزی مغزی کردی یه خبر بده!لویی تلخ به شوخی زین خندید؛ راستش حقش بود؛ شاید هر کسی بود فقط عصبانیت خالص بیاد می اورد از اون چند ثانیه؛ اما لویی غم خالص رو توی چشم های پسرکش دید.
-نه حالم خوبه! آگاه به مکان و زمان شخصم هستم دکتر! مشکلیم ندارم جز این خون ریزی!
YOU ARE READING
DEFECT
Fanfiction[Completed_ L.S & Z.M ] لویی پزشکه؛ بعد از مدت ها دوست پسر سابقش رو که به خاطر بیماری ولش کرده رو توی بیمارستان در وضع وحشتناکی میبینه... . خاطرات قشنگن یا خاطره ساز که باعث میشن لویی دست به کاری بزنه که خودشم باورش نمیشد؟! ا.oiiii oiii.ا بوک در مور...