سلام فلفل های من
حالتون چطوره؟ببخشید من نتونستم کامنتارو جواب بدم این هفته گاهی دو شیفته سرکار بودم؛ ولی همشون رو خوندم و ذوق کردم مرسی براشون.
ماچ پس کله هاتون😍منم برای تشکر امروز باشگاه رو پیچوندم؛ تا اپ کنم. انقدر من خوبم🥺
هر کی بگه بوک رو بهونه کردم نرم باشگاه میزنم تو سرش😂این قسمت "گاو نرمون سه قلو زاید!"
وت ۹۰
کامنت ۲۵۰مو یور بیتفول اس و کامنت و وت فراموش نشه و این حرفا
لاو یو ال♡●○●○●○●○●○●
استایلز مرد قد بلندی بود، فراری احتمالا آخرین مدل دو در مشکی رنگش جلوی در خونه پارک شده و توی دستش به عنوان هدیه ست گوشی و ساعت هوشمند آخرین مدل داشت. تارهای سفید مابین موهای کوتاه مرتب اداریش به چشم میخورد؛ اما به طور کلی خیلی جوون تر از سنش بنظر میرسید. انگار خانواده ی استایلز درخت های همیشه بهار بودن و توی هر دوره و سنی سر سبز و پرنشاط و فریبنده! مرد چشم های سبز نافذی داشت؛ خیلی زیاد به پسرش شباهت داشت انقدر که حتی نشناخته هم میشد فامیل بودنشون رو حدس زد اما یه چیز بهتر برای فهمیدن شباهتشون وجود داره که هر لحظه لویی منتظره بروز کنه.
=دستت چرا رو هواست؟لحن تند و بی ملاحظه و زبونی که سر میبرید؛ انگار تو ژنتیک استایلز ها سالها نهادینه شده! مرد قد بلند تر خشک بدون جواب دادن به سلامش با کلمات بهش حمله کرد! لویی خجالت زده دستی که برای زدن های فایو با زین برای جور کردن سکس بالا برده، رو مابین موهای شلخته اش فرو کرد و هزاران بار خدا رو شکر کرد که لحظه ی آخر پیراهن تنش کرده.
-فکر کردم دوستم پشت دره!مرد پوزخند زد و با کمترین کلمات به پسر مضطرب نیش زد
=بی مسئولیت!لویی سریع عکسالعمل نشون داد کم از این مرد زخم نخورده
-همه مثل شما تو دنیای قاتل ها زندگی نمیکنن جناب قاضی؛ لازم نیست همیشه از پشت در خبردار شد.=از دفعه ی بعد به عنوان آدرس خونه ام آدرست رو رد میکنم.
کمی توی صورت لویی خم شد؛ پر تمسخر گفت
=بوم دیگه تو هم توی اون دنیا زندگی میکنی.لویی نفس عمیقی کشید بعد سعی کرد با خونسردی ظاهری بپرسه
-تهدید جرم نیست؟
=تهدید؟ اگر میخوای شکایت کنی بذارش بعد از اینکه استخونات رو خورد کردم شکایت کن دوباره کاری نشه نمک نشناس!لویی لب هاشو روی هم فشار داد تا جلوی زبونشو بگیره و حق رو به اون مرد بده! هری و پدرش نزدیک بودن؛ اون مرد فقط از آسیبی که پسرش دیده ناراحته و بس!

YOU ARE READING
DEFECT
Fanfiction[Completed_ L.S & Z.M ] لویی پزشکه؛ بعد از مدت ها دوست پسر سابقش رو که به خاطر بیماری ولش کرده رو توی بیمارستان در وضع وحشتناکی میبینه... . خاطرات قشنگن یا خاطره ساز که باعث میشن لویی دست به کاری بزنه که خودشم باورش نمیشد؟! ا.oiiii oiii.ا بوک در مور...