سلام سلام😎
اوه اوه چه گرد و خاکی گرفته😶
هوا چطوره اونورا؟
چه بزرگ شدین🤡عوضش براتون پارت کیوت آوردماا🙄
وت و کامنت فراموش نشه😶💫۷۰ وت=پارت بعدی💫
شرط برای شما نیست برای خودمه وجود تنبلمو به حرکت بندازم😂
امیدوارم لذت ببرید😍
●○●○●○●○●○●○●○●-اما هز ...وایسا...
وقتی لویی مقاومت کرد خیلی سریع لب ها کنار گوشش قرار گرفت، داشت ادای لویی رو در می آورد و ازش تقلید میکرد. با لحن ارومی براش زمزمه کرد
+مشکل چیه عزیزم؟لویی مکث کوتاهی کرد باید لغاتش رو آگاهانه انتخاب میکرد و گرنه کارش ساخته بود. لحنش ترکیبی از سوال و اخبار بود.
-خب ...ام... بدم میاد بسته شم؟!+با ساک زدن مشکلی نداری انوقت؟
-بریم خونه بحث میکنیم.+بیبی لوس من؛ میدونه چی باید برای راضی کردنم بگه نه؟
لویی چند ثانیه لباش روی هم فشار داد. اما فاک بهش نمیخواست بعد مدت ها سکسش توی دستشویی باشه. طرفشم هری بود واقعا غرور چه اهمیتی داشت؟! پس اون کلمه ی منفور از دیدش رو به زبون آورد. تا پسر رو راضی کنه در هر حال هری هر چیزی رو که میخواست بدست می آورد! مقاومت فقط هدر دادن انرژیه!
-ددی لطفا.
+اممم...من منش نشون میداد کارش ساخته است؛ نفس عمیقی کشید. به سختی خودشو راضی کرد دل بچه رو نباید شکست
-لطفا ددی، خو... خواهش میکنم.
+نه قبول نمیکنم چشم آبی من فقط میتونم برای کم کردن غمت پیشنهاد کنم قبل اینکه دیگه سفت نباشم زانو بزنی و گرنه بدون دست ها با دهن کارت به ساعت میکشه.وقتی لویی رو برگردوند، مرد کاملا از عصبانیت سرخ شده بود، اما صداش در نمی اومد. هری واقعا لویی رو دوست نداشت حداقل این تفکرش توی اون لحظه بود. داشت با مرد بازی میکرد و آزارش میداد چون خودش اجازه میداد و مشتاق بود.
چند تا دستمال کاغذی روی زمین گذاشت تا لویی بتونه زانو بزنه و بهونه ی وسواسم نداشته باشه. پسر بزرگترم بی حرف انجامش داد، هری قرار نبود گول این چهره عصبانی اما مظلومش رو بخوره. میخواست پس باید لویی انجامش میداد!
+فقط تو رو خدا عین سگ گاز نگیر!
هری تخس گفت چون لویی حرکت نمیکرد دستاشو به سمت موهاش هدایت کرد ولی قبل لمس کردنش لویی نگاهش رو بهش دوخت همین باعث شد پسر تو جاش بپره. برخلاف ادعاهاش هنوزم ازش میترسید.
-اوکی هاپو! بهت دست نمیزنم. فقط یه جوری سر تهش ... شت ... .
البته که لویی اینکارو میکرد، نه با بدن غریبه بود نه با طرز کار!
لیس های ریز و بوسه های کوچیک خیس، خیلی سریع نفس های پسر عمیق و صدا دار کردن اما زیاد ادامه نداد فقط انقدری که کامل هری رو به هم بریزه و سفتش کنه. بعد بیخیال از جاش بلند شد و دستاشو به سادگی از زیر پاهاش رد کرد و جلوی بدنش آورد.
YOU ARE READING
DEFECT
Fanfiction[Completed_ L.S & Z.M ] لویی پزشکه؛ بعد از مدت ها دوست پسر سابقش رو که به خاطر بیماری ولش کرده رو توی بیمارستان در وضع وحشتناکی میبینه... . خاطرات قشنگن یا خاطره ساز که باعث میشن لویی دست به کاری بزنه که خودشم باورش نمیشد؟! ا.oiiii oiii.ا بوک در مور...