*جین*خنده ی بلندی سر دادم و با شیطنت به آلفای خوشتیپ جلوی روم نگاه کردم:
+اوه جک اصلا باورم نمیشه اینقدر رمانتیک جلوم زانو زدی!
جکسون که از جو مثبت پیش امده تا حدی راضی بود با خنده گفت: خودمم باورم نمیشه ولی تو کاری باهام کردی که تمام وجودم فقط تو رو میخواد.
نگاهی به عاشق سینه چاکم انداختم، سالها بود که جکسون حامی و دوست و همراهم بود.
آنقدر که میدانستم در کنارش به طور یقین خوشبخت میشوم اما قبل از دادن جواب زنگ تلفن همراهم فضای رمانتیکمان را بهم زد.
با دیدن شماره لبخندی زد و شاد از تماس برادر دوقلو عزیزم جواب دادم:+همیشه میدونی چطوری ضدحال بزنی.
صدای هق هق خفه ای که متعلق به کس دیگری بود لبخند روی صورتم را خشکاند:
#جین، جیهوپم. فقط خودتو برسون.
دیگر هیچ نفهمیدم، تنها به خودم آمدم که سوار هواپیما شدم و نیویورک را به مقصد کشوری که سالها بود از آن طرد شده بودم ترک کردم.
حتی رسیدن به سرزمین مادری هم نتوانست تلنگری به احساساتم بزند، اما همینکه به بیمارستانی که نیمه وجودم در آن در حال جان دادن بود رسیدم رمق از پایم رفت.
دستم را به دیوار تکیه زدم و چند نفس عمیق کشیدم. زیر لب زمزمه کردم:
الان نه جین، الان نه! باید ببینیش، شاید همش یه شوخی مسخره برای کشوندن تو به این کشور نفرین شده اس!
با مرور این بهانه های مزخرف سعی کردم خودم را به بخش مورد نظرم برسانم.آنجا بود کسی که تمام عمرم با او گذشت، کسی که حتی نفسهایمان با ریتم هم تنظیم میشد.
برادرم، نیمه ی دیگر جانم روی تخت غرق در دستگاه های بی رحم. کسی در آغوشم گرفت، صدای گریان هوپی را شنیدم:
#خیلی درد داره، خونریزی داخلی داره. برو پیشش شاید کنار تو آروم بگیره.آرام پا به اتاق گذاشتم، چشمان زیبایش با حس کردن من باز شد. لبخندی زد:
_اومدی، آخ چقدر دل تنگت بودم.
دست ظریفش را به سمتم بلند کرد ندانستم چطور به سمتش خیز برداشتم و دستش را قاپیدم.
لبخندش عمیقتر شد:
_وقتی دستم رو میگیری فکر میکنم قدرت جادویی دارم، انگار میتونم از پس همه بربیام. تو بهم قدرت میدی.
اختیار اشکهایم را از دست دادم:
+با خودت چیکار کردیلبی از درد گزید:
_وقتم کمه، تا الانم به خاطر دیدن تو دوام آوردم. من همیشه اون قل ضعیف بودم و تو قوی. همیشه حمایتم کردی حتی به خاطرم طرد شدی الان ازت میخوام بهم قول بدی آخرین خواسته ام رو انجام بدی تا بتونم راحت برم.
YOU ARE READING
the Second son
Fanfictionبهم قول بده بعد از من جای هر دوتامون زندگی کنی، قول بده خوشبخت میشی. قول بده دنبال انتقام من نمیری. سالها پیش به خاطر من از همه چیزگذشتی حتی هویتت رو از دست دادی و تبعید شدی. ازت میخوام جای من زندگی کنی! بمون اینجا و خوشبخت شو، بزار این عذاب با...