پارت 7

811 163 112
                                    


*جین*

روز بعد با سنگینی دستانی که محکم از پشت در آغوشم گرفته بود بیدار شدم.
کمی جا به جا شدم که با شنیدن صدای هاسکی و بم تهیونگ دقیقا زیر گوشم قلبم در سینه لرزید:
_بزار بخوابم جین. 

لب پایینم را از سکسی بودن صدایش گزیدم:
+منم نخواستم بیدارت کنم!

_خیلی خسته ام لاو، انقدر سربه سرم نزار!

قلبم از نحوه صدا زده شدنم یک تپش را رد کرد ولی با شیطنت کمی تکان خوردم:
_حتی فکرشم نکن بتونی از بقلم در بیای!!!!

+چرا زور میگی خوب تو بخواب چیکار من داری؟

_مطمئن باش خیلی کارا دارم که زیاد به نفع تو نیست اما برای من حتی تصورشم برام خوشاینده.

لحن خطرناکش باعث شد ثابت سر جایم بمانم اما حالا او شیطنتش گل کرده بود:
_ولی هر چی بیشتر بهش فکر میکنم میبینم شاید با انجام تصوراتم تو هم ازشون خوشت بیاد.

گرم شدن گونه هایم را حس کردم:
_نظرت چیه جینا؟ میخوای امتحانش کنی؟

بوسه عمیقی انتهای گردنم کاشت. با رها کردن نفسش را روی گردنم لرزی به تنم افتاد.
_هوووووم؟؟؟؟

خدایا داشت با من بازی میکرد مثل شکارچی با طعمه ی بیچاره اش! بی خبر از آنکه چه تاثیری روی من دارد!
نفسم را حبس کردم تا صدای آهم را خفه کنم اما با حس زبان گرم و مکیده شدن پوست گردنم بین لبهایش شکست خوردم:
+آهه تهیونگ.

_جانم عشق شیرینم؟

نفس هایی که به گردنم میخورد صدای بینهایت سکسی و سنگین، دستهای نوازشگر و داغش همه و همه فقط حالم را خرابتر میکردند اما تهیونگ با آرامش تمام گردن و ترقوه ام را با همین روش بوسید و مکید.
انگار میخواست مطمئن شود جایی را سالم و بدون هیکی باقی نگذارد.

دستش را روی گونه ام گذاشت و صورتم را به سمت خودش چرخاند،
بوسه هایش را روی خط فکم تا نزدیک لبانم ادامه داد و در آخر با زبانش لیس آرامی روی لب‌هایم زد.

لحظه ای نگاهش را به لبهایم دوخت و با لبخندی حاکی از رضایتش لبهایم را بین لبهایش اسیر و بوسه خیسی را شروع کرد.
بوسه پر اشتیاق و داغش باعث شد بدون داشتن کنترلی جوابش را بدهم.

تهیونگ با حس همکاری من کمی دستش را دور بدنم شل کرد و کاملا به سمت خودش چرخاند،  نیمی از بدنش روی تنم خیمه زده و انگشتهایش را بین انگشتهایم قفل کرده بود.
با فشار نچندان آرام دندانهایش روی لب پایینم بی اختیار آهی کشیدم که باعث عمیقتر شدن بوسه مان شد.

پر شدن ریه هایم از فورمونهای پرقدرت و غالب تهیونگ کاملا مقاومتم را از بین برد، دستهایم را به دور گردنش حلقه کردم.

لحظه ای برای نفس گرفتن بوسه را قطع کرد اما لبهایش را از روی لبهایم برنداشت:
_خدایا جین!!! شیرینم! داری دیوونه ام میکنی!!! من نمیتونم جلوی خودمو بگیرم اگر نمیخوایش تو جلوم رو بگیر!!

the Second sonWhere stories live. Discover now