پارت 18 (جایگزین)

670 139 213
                                    


*جین*

بدون توجه به اطرافم تا سوییت کوچکم دویدم.

با بسته نشدن در پشت سرم به سمت عامل باز ماندنش برگشتم:
+کوک برو بیرون الان اصلا نمیتونم ببینمت!!!

قدمی به سمتم برداشت:
×جین من.... من معذرت میخوام اصلا قرار نبود... یعنی خودمم نفهمیدم....

اجازه ادامه صحبتش را با فریادم گرفتم:
+نفهمیدی؟؟؟ واقعا؟؟؟ یعنی میخوای بگی از اولم واسه همین نرفته بودی که گند بزنی به همه چیز؟؟؟ دردت چی بود هان؟؟ به تهیونگ اعتماد نداری، به منم اعتماد نداری؟؟؟؟تو این یک سال کی بهت خیانت کردم که جلوی اونهمه آدم طوری رفتار کردی که انگار یه هرزه ام!!! یه هرزه که منتظره اشاره کنن تا بره پاهاشو برای همه باز کنه!!!

خجالت زدگی جونگکوک با شنیدن قسمت آخر حرفم به اخم تبدیل شد:
×حق نداری اینجور در مورد خودت حرف بزنی!!

با ناباوری به حجم پررو بودن مرد روبه رویم نگاه کردم:
+واقعا؟؟؟؟؟ تو که جلوی اونهمه آدم گفتی اشکالی نداره ولی گفتن من اینجا اشکال داره؟؟

×جین دیگه داری زیاده روی میکنی!!

مثل تمام دعواهایمان در این مدت در آخر بازهم طلبکار بود:
+زیاده روی میکنم؟؟؟ اگر اسم کارای من زیاده رویه اسم کارای تو چیه هان؟ غیرت؟؟ عشق؟؟؟ مردونگی؟؟؟

سینه به سینه ام ایستاد:
×من فقط نمیخوام هیچ آلفایی نزدیک اومگام بشه!!! مخصوصاً اون تهیونگ!!!

بی توجه به رگه های سرخ چشمانش انگشت اشاره ام را به سینه سفتش زدم:
+تهیونگ؟؟ واقعا؟؟؟ میدونی با شناختی که ازش داشتم امروز همش منتظر بودم تهیونگ اونی باشه که به پروپات میپیچه!!! یک کلمه بگه که تحریکت کنه! ولی تو اصلا امون ندادی کسی بخواد شروع کنه!! از اول اومده بودی گند بزنی به همه چیز!!!

چشمان جونگکوک کاملا سرخ شده بود و بوی دارچین تقریبا داشت خفه ام میکرد:

×تو چی؟؟؟ تو اومدی اینجا چیکار؟؟؟ چیه باز دیدیش دلت هوایی شده؟؟! خیال کردی نمیدونم هنوز فراموشش نکردی؟؟ اصلا از کجا معلوم تو این مدت که نبودم داشتین با همدیگه چه غلطی...

با تمام توانم سیلی محکمی به صورتش کوبیدم، تمام تنم از شنیدن حرفهایش میلرزید، نهایت تلاشم را برای محکم بودن بکار گرفتم:

+برو بیرون!!

پشیمانی صدایش دیگر اهمیتی برایم نداشت:
×جین من... نفهمیدم...

با فریاد بلندم اشکهایم را پس زدم:
+گفتم گم شو بیرون!!!!!!!

آخرین رمق زانوانم با شنیدن صدای بسته شدن در تمام شد و غریبانه به سد چشمهایم اجازه شکستن دادم.

____________________
 

*بکهیون*

نگاه عصبیم را به دستهای چانیول دادم که بی وقفه در حال یادداشت بود:
%اصلا میشنوی من چی میگم؟؟؟؟؟

the Second sonWhere stories live. Discover now