.
.
*سوکجین*
.
چانه خوشحالت یوجین را میان انگشتهایم کمی فشردم.
حس لمس پوست لطیفش قلبم را به تپش میانداخت:
+برعکس غرغرای تو من عاشق این جشنها شدم، حداقل اینجوری هر هفته مجبور هستی این عسلو بیاری بوسان من ببینم.
همانطور خیمه زده روی کودک شیرین، بوسه ای از دور برای لبهای خیس از بزاقش فرستادم:
# برای تو و اون یونگی تنبل خوب شده نشستین اینجا منه بیچاره هر هفته با این بچه باید این راه رو برم و بیام.
پوزخندی زدم:
+نکه با شتر میری و میای؟ خوبه جت شخصی جناب مین مدام در رکابته.
پشت چشمی نازک کرد:
#دنده اش نرم!!! هر که طاووس خواهد جورشم باید بکشه
با بوسه ای به انگشتان یوجین سر جایم صاف نشستم:
+اون که صد البته، تازه مزدشم که مرتب ازت میگیره.
با شیطنت اضافه کردم:
+صدای مزد گرفتناش گاهی تا طبقه پایینم میاد.
اشاره ظریفم به اتفاق هفته قبل گونه هایش را سرخ کرد:
#خدا رو شکر من زیاد جلوی تو سوتی نمیدم وگرنه میخواستی آبرو و شرف منو تو کیسه کنی.
شکلکی برایش در آوردم:
+میخوای بگی اگر تو بودی پدر منو در نمیاوردی؟
انگشتش را روی گونه خواب آلود نوزاد روی تخت کشید:
#شنیدم رابطه ات با تهیونگ خوبه.
بی توجه به تردید صدایش جواب دادم:
+شوگا بهت گفته یا بکهیون؟
شرمنده شد:
#اونا فقط...حرفش را به نرمی قطع کردم:
+فقط نگرانن با رابطه دوباره بین ما عشق من اینبارم مثل طاعون برای قلب تهیونگ باشه.
با همدردی بازویم رانوازش کرد:
#ازشون دلخور نشو جین، اونا نگران هر دوتاتون هستن.
دستش را لمس کوتاهی کردم:
+میفهمم هوبی، منم دیگه نمیخوام دوباره تهیونگ رو اونجوری ببینم. حتی اگر بخاطرش مجبور شم برای همیشه نبینمش.
نگاهم را از چشمان غمگینش دزدیدم:
+الان با هم خوبیم، از وقتی عذرخواهی کرد رفتارش محترمانه و دوستانه اس. وقتی میاد مرکز بهم سر میزنه یکی دوبارم همونجا باهم قهوه خوردیم اما نمیدونم چرا گاهی گیج میزنه و تو هپروت میره.
ESTÁS LEYENDO
the Second son
Fanficبهم قول بده بعد از من جای هر دوتامون زندگی کنی، قول بده خوشبخت میشی. قول بده دنبال انتقام من نمیری. سالها پیش به خاطر من از همه چیزگذشتی حتی هویتت رو از دست دادی و تبعید شدی. ازت میخوام جای من زندگی کنی! بمون اینجا و خوشبخت شو، بزار این عذاب با...