*جین*با باز شدن در فورمونهای قوی جونگکوک را زودتر از خودش حس کردم، علارغم تمام مقاومت بقیه به خواسته اش مبنی بر نماندن هیچکس در خانه رسیده بود.
تمام تلاشم را کردم که جدی و محکم باشم:
+خوب جونگکوک به چیزی میخواستی رسیدی! حالا بگو حرف حسابت چیه؟خنده بلندی کرد:
×اوه عزیزم این حتی نصف اون چیزی که میخوامم نیست.از نگاه پر لذتش گرمم شد صورتم را به سمت دیگر گرفتم:
+میشه بازی با کلمات رو کنار بزاری؟تنها قدمی که با من فاصله داشت را برداشت،
گرمای نفسش را کاملا حس میکردم اما نگاهش نکردم:
×فکر میکنی اینکه چشات رو مثل آهو ازم بگیری نجاتت میده؟نفس عمیقی کشیدم و نگاهم را به جای چشمان وحشیش به طُره ای از مو که روی پیشانیش تاب میخورد دادم:
+من ازت نمیترسم کوک.کمی گردنش را به سمتم خم کرد:
×میدونم بلو، این یکی از صد تا دلیلیه که میخوام مال من باشی.کلافه قدمی عقب رفتم:
+من مال هیچکس نیستم! مال هیچکس هم نمیشم!!دستانش را با شیطنت بالا گرفت:
×آروم عزیزم آروم! من برعکس اون تهیونگ عوضی هیچی رو به زور مال خودم نمیکنم!با اشاره نامحسوسش به مارکم دستم را ناخودآگاه رویش کشیدم.
قدم عقب رفته ام را جلو آمد:
+میدونم چقدر تحملش سخته! من تو عمرم اومگا نر ندیدم ولی میدونم برعکس اومگاهای ماده بخاطر طبیعتشون خوششون نمیاد رام بشن.کلامم زهر داشت:
+ناامیدم نکن کوک! فکر میکردم رک تر از این حرفا باشی! نکنه میخوای با لاس زدن مخم رو بزنی؟مفرحانه قیافه ناراحتی گرفت:
×اوه سوکجینا! جین! جینا!مکث کوتاهی کرد:
×میدونی اولش که فهمیدم خودتو جای برادرت جا زدی برام جالب شدی فقط میخواستم تستت کنم ولی تو پر از شگفتی هستی! میخواستم غافلگیرت کنم اما ببین!!! سورپرایز! تو اومگاییی!!!!نگاه سرتاپایی به من انداخت:
×یه اومگای زیبا و بی نهایت خواستنیه وحشی!!!!لب پایینش را مکید:
×میدونی من از غافلگیری بدم میاد ولی تو یه جورایی بهترین سورپرایز عمرمی!با دستم برای زیاد کردن فاصله بینمان فشاری به سینه اش دادم اما تکان نخورد:
+چرا فکر میکنی من سورپرایز توأم؟با نیشخندی دستش را روی دستم بر روی سینه خود گذاشت:
×پس مال کی هستی؟ تهیونگ؟؟؟ برعکس تصور احمقای دورو برمون اون با مارکی که روی گردنت گذاشت از دستت داد نگو نه که میدونم اینطوره!
تو کارت که تموم بشه حتی یه لحظه هم برای ترک کردنش صبر نمیکنی
YOU ARE READING
the Second son
Fanfictionبهم قول بده بعد از من جای هر دوتامون زندگی کنی، قول بده خوشبخت میشی. قول بده دنبال انتقام من نمیری. سالها پیش به خاطر من از همه چیزگذشتی حتی هویتت رو از دست دادی و تبعید شدی. ازت میخوام جای من زندگی کنی! بمون اینجا و خوشبخت شو، بزار این عذاب با...