*جیهوپ*خودم هم باورم نمیشه که دارم طبق نقشه دیوانه وار جین عمل میکنم،
این چند روز مجبورم کرد تمام اطلاعاتی که از اون آلفا میشد پیدا کرد رو براش بیارم.
انگار واقعا میخواد به جای یوجین بره به عمارت اون آلفای ترسناک!
تو این چند روز فهمیدم که کسی که به یوجین تجاوز کرده از نزدیکان آلفا بوده که در حین مستی اینکار رو میکنه و وقتی افراد پک خبردار میشن سعی در کشتن یوجین داشتن که آلفا متوجه میشه و جلوشون رو میگیره
اما این یه رسوایی و آبروریزی بزرگ برای پک بود که یکی از اعضای اصلی به یه نفر که مهمان پک بوده تجاوز کرده!
تازه ماجرا بدتر هم میشد چون یوجین بتا بود و نمیشد مثل امگاها به خاطر فورمونهاش مقصر شناختشون.
برای همین شورای پک میخواستن بدون سروصدا یوجین رو بکشن اما آلفا فهمید و سریع با اعلام ازدواجش جون یوجین رو نجات داد. میشد گفت آلفای یخی خیلی هم بی عاطفه نبود!حالا جین میخواست به عنوان یوجین برگرده به همون پکی که مطمئن بودم تصادف یوجین کار اونها بود تا نزارن آلفاشون با یه بتا ازدواج کنه!
برای رد گم کنی هم تصادف زمانی اتفاق افتاد که یوجین به سئول اومد. اینطوری اصلا پک اونها مورد سوءظن قرار نگرفت و راحت تونستن از زیر جنایتشون فرار کنن.تمام اینا منجر شد که من الان تو ماشین مدل بالای جین نشستم و با سرعت سرسام آوری که بهش عادت داره دارم میرم بوسان!!!!!
آه خدای من این دیوانگیه!!!!!!
قبل از حرکتمون جین به سومان گفت با عمارت آلفا تماس بگیره و بگه همسرش تصادف کوچیکی کرده بود و حالش خوبه و تا امشب به عمارت میرسه!
البته که از قبل میدانستیم آلفا دیروز یک سفرکاری 3روزه رفته.
نگاهی به ساعت ماشین انداختم که ساعت 9و نیم رو نشون میداد با این حساب کمتر از 10 دقیقا دیگه میرسیدیم پس سعی کردم بفهمم توی مغز جین چی میگذره:
#وقتی رسیدیم من بگم چرا اومدم؟
+تو پسرداییمی دوست داشتم با خودم بیارمت خونه ام!
نفس پر حرصی کشیدم:
میدونی که از این خونسردیت متنفرم!!!!!
لبخندی زد و همانطور که پارک میکرد جواب داد:
+هوپی عزیزم، انقدر خودخوری نکن پوست بی نقصت اسیب میبینه.
و با سرخوشی پیاده شد.
جلوی عمارت 2نفر خدمه برای پیشواز جلو آمدند، جین سوییچ را برای نگهبان پرت کرد:
ببرش پارکینگ ولی حواست باش خط روش نیوفته!
سپس رو به من ادامه داد:
چرا نمیای پایین؟ میخوای بیام براید استایل بغلت کنم؟
YOU ARE READING
the Second son
Fanfictionبهم قول بده بعد از من جای هر دوتامون زندگی کنی، قول بده خوشبخت میشی. قول بده دنبال انتقام من نمیری. سالها پیش به خاطر من از همه چیزگذشتی حتی هویتت رو از دست دادی و تبعید شدی. ازت میخوام جای من زندگی کنی! بمون اینجا و خوشبخت شو، بزار این عذاب با...