*جونگکوک*عصبی از بی اثر بودن الکل برای خفه کردن مغز پرحرفم پیک خالی را برای دوباره پر شدن روی میز کوبیدم.
وقتی به این فکر میکردم که بعد از 4روز به فاک دادن وحشیانه جین چطور مثل ترسوها نیمه بیهوش رهایش کردم تنها دلم میخواست از روی زمین محو شوم.
نگاه بی هدفم را بین افراد داخل بار چرخاندم:
¶وقتی اونی که میخوای بینشون نیست انقدر براندازشون نکن.سرم رابه سمت صدای ظریف دختر پشت سرم چرخاندم:
×چرا فکر میکنی دنبال کسیم؟تابی به مایع داخل لیوانش داد:
¶نگاهت همش داره دو دو میزنه، روی هیچکس حتی لحظه ای مکثم نمیکنی.شات تازه پرشده ام را سرکشیدم:
×شاید هیچکدوم مالی نیستن!پوزخند جذابی زد:
¶بیخیال مرد! الان اگر زیباترین حوری بهشتی رو برات بیارم تو حتی نگاه دومم بهش نمیندازی!ناخواسته زمزمه کردم:
×شاید چون حوری من از همه زیباتره.لیوانش را روی پیشخوان گذاشت:
¶نگفتم دنبال یه نفر دیگه ای؟تیکه ای انداختم:
×حالا تو چرا برات جالب شده؟¶شاید چون خودمم 3ساله نگاهم دنبال یکی دیگه میگرده.
غم چشمانش برایم آشنا بود، نفهمیدم کی دستم بالا آمد:
×من کیم جونگکوک هستم.قبل از فشردن دستم لحظه ای به آن خیره ماند:
¶ لی جیون . دوستای نزدیکم آیو صدام میزنن.*جیمین*
سعی کردم بغضم را بابت لحن سرد و بی احساس زن پشت خط پس بزنم:
¦ مامان تو فقط نگران موقعیت خودتی؟؟ اصلا حواست به منم هست؟&هوف جیمین!!! هوف!!! چقدر تو ضعیفی هان؟؟؟ الان انتظار داری من چی بهت بگم؟؟ نمیدونم وقتی داشتن شانس و قسمت میکردن من کجا بودم؟!
اون از پسر بزرگم که انگار من و پدرش دشمنشیم! اینم از تو که نمیتونی شوهرت رو حداقل نگه داری!!خودم را برای جواب دادن به تماسش سرزنش میکردم:
&میدونی چیه؟ همش تقصیر اون عفریته اس!!! اون از جونگکوک که 4ساله بخاطر هرزگیهاش همه چیزو ول کرده اینم از تو که داری تنها مردی که بدردت میخوره رو بخاطرش از دست میدی!!از شدت عصبانیت تپش قلب گرفتم:
¦ جین عفریته نیست مامان!! اون تنها کسی بود که وقتی 3سال پیش ولم کردین پشتم وایساد و ازم حمایت کرد!! حتی بودن الانم با نامجون هم بخاطر اونه!! ولی شما چی؟؟؟ فقط وقتی یادتون اومد بچه ای هم دارین که فهمیدین با نامجونم!!!ارتباط را بدون خداحافظی قطع کردم و با گذاشتن گوشی کنار سینک آشپزخانه مشتی آب به صورت خیس از اشکم زدم.
YOU ARE READING
the Second son
Fanfictionبهم قول بده بعد از من جای هر دوتامون زندگی کنی، قول بده خوشبخت میشی. قول بده دنبال انتقام من نمیری. سالها پیش به خاطر من از همه چیزگذشتی حتی هویتت رو از دست دادی و تبعید شدی. ازت میخوام جای من زندگی کنی! بمون اینجا و خوشبخت شو، بزار این عذاب با...