پارت 14 (تکیه گاه)

719 151 257
                                    


*جین*

تکیه ام را به صندلی تاکسی دادم تا با بستن چشمانم بعد از 12 ساعت شیفت پشت سرهم تا رسیدن به خانه اندکی استراحت کنم.

شنیدن صدای گوشی ناله ام را درآورد اما با دیدن اسم مخاطب لبخندی بر لبهایم نقش بست:

+سلام بر بمب انرژی و امید خودم! چطوری عشقم؟

#بیخود خرم نکن!!! تو اگر انقدر منو دوست داری یه زنگ میزنی حالم رو بپرسی نه اینکه من با شکم پا به ماه باید زنگ بزنم ببینم زنده ای یا نه؟!!!

لحن شاکیش خنده ام را بلندتر کرد:
+اون وروجک چطوره؟ پس کی میخواد بیاد دلمون واسش آب شد!

#خُبه خُبه!!! بچه من سنگین رنگینه. مثل تو نیست وقت نشناسه!!

با یادآوری تمام تلاشهایش برای نتیجه دادن این بارداری لبخند عمیقی بر لبانم نشست:

+بااااااشه حالا انقدر نزن ما رو! چطوری خودت؟ شوگا خوبه؟

#آره اونم خوبه، کلافه شده از بداخلاقیای من!
تو چیکارا میکنی؟ مگه دوره دستیاریت تموم نشد که تو هنوز عین خر کار میکنی؟

با انگشت اشاره و شصت گوشه چشمانم را فشردم:

+عادت کردم به این شیفتهای سنگین نترس منو نمیکشه! تو چیکار میکنی با کارهای شرکت و کارخونه؟

#هوووف!!!!  اصلا نگو!! این بابای بی عاطفه ام بدرد هیچی نمیخورد ولی حداقل تا زنده بودنش ما نفهمیدیم این دم و دستگاه کوفتی رو چطور میگردونه!!!

میدانستم فشار زیادی را بخاطر نبودنم تحمل میکند:
+به خودت زیاد فشار نیار واسه بچه خوب نیست. همه اون شرکت فدای یه تار موی خودت و اون نخودت.

#اووووه!!!! این مدلی میخوای کارخونه داری کنی؟؟؟ تو باید بچسبی به همون پزشکیت!! تو رو چه به تجارت؟؟

خندیدم:
+یکم دیگه تحمل کن بخاطر من، دیگه آخراشه زود زود برمیگردم.

یاد آوری قرارداد جدیدم لبخندم را پهن تر کرد

#آهان، آره. خوبه...

احساس کردم حواسش پرت گفتن حرفیست:

+هوبی چیزی شده؟؟

#هاااان؟؟؟ ن.. نه! چی شده باشه.

دیگر مطمئن بودم اتفاقی افتاده:
+چی شده هوپ؟ دهن باز کن تا سکته نکردم.

هول شد:
#چیزی نیست جینا، یعنی هست ولی زیاد مهم نیست!

دلم گواه بد میداد:
+حرف بزن هوبی.

لحظه ای مکث کرد:
#تهیونگ اومده نیویورک!

وسط گرمای ظهر، یخ زدم!!! با بدبختی در جواب الو الو گفتن های جیهوپ چیزی سر هم کردم و با رسیدن به مقصد خودم را از ماشین بیرون انداختم.

the Second sonDonde viven las historias. Descúbrelo ahora