یانلی وارد اتاق شد و با حرفش همه رو متعجب کرد "دارم از عصبانیت میترکم بچهها""چرا؟ چی شده؟"
"مامانم میخواد منو با یه نفر بفرسته سر قرار"
"تو که بهش احتیاج نداری...نمیفهمم!"
"منم اینو میدونم ولی مامانم نگرانه که من تاحالا با کسی قرار نذاشتم و همهی دوستامم پسر و به علاوه همجنسگران"
"ولی ما که..." چنگ اعتراض کرد "هایکوان تو چرا هیچی نمیگی؟؟ "
هایکوان زمزمه کرد "الان این مهم نیست"
ییبو پرسید "خب حالا طرف کی هست؟"
"یه آدم افادهای!! پسرِ شریکشه... پسره رو از قبل میشناسم و اصلا هم ازش خوشم نمیاد!"
"چرا یکم بازی نمیکنی؟ "چنگ چشمک زد "تو بعضی وقتا خیلی باهوش و بدجنس میشی! فقط کافیه یه کاری انجام بدی یا یه حرفی بزنی که طرف بره و دیگه پشت سرشو نگاه نکنه"
لبخند شیطانی روی صورت یانلی ظاهر شد. "میدونی، بعضی وقتا ایدههای منطقی و خیلی خوبی به سرت میزنه عزیزمم"
********
یانلی وارد رستوران شد و به آرومی به سمت میزی که برای قرارش رزرو شده بود، حرکت کرد.
" سلام عزیزم.. دیر که نکردم؟ "
"فکر میکنم دو ساعت چیزی نیست" مرد جوون سعی کرد لبخند بزنه و به پایین نگاه کرد؛ اصلا نمیتونست تعجبشو مخفی کنه.
"ولی چرا کفشات لنگه به لنگه ان؟ منظورم اینه که یکیش پاشنه داره و اون یکی بدون پاشنه اس!"
"این فقط... لطفا به کسی نگو باشه؟ یکی از پاهای من، از اون یکی کوتاه تره. برای همین مجبورم اینطوری کفش بپوشم تا تعادل برقرار شه" یانلی سرفه کرد تا خندشو نگه داره.
"واقعا اینطوره؟ اوکی، الان میتونیم یه چیزی سفارش بدیم؟ حتما گرسنهای"
"خیل خوب من میخوام.. " یانلی لبخندی به گارسون زد و ادامه داد "خرچنگ رانگون، اردک پکنی، ماهی مرکب سوخاری، برنج سرخ شده با تخم مرغ، گوشت گاو و فلفل سبز و احتمالا یکم گوشت خوک بخارپز شده سفارش بدم. عزیزم تو فکر میکنی کافیه؟"
"کاملا! فکر کنم کل منو رو سفارش دادی دیگه... خب نوشیدنی چطور؟ آبمیوه میخوری؟"
یانلی با اخم گفت "داری باهام شوخی میکنی؟ من رژیم دارم! آبمیوه قند داره!"
"تو رژیم داری؟؟" پسر دیگه کمکم داشت صبر و تحملشو از دست میداد "بیا بحثو عوض کنیم. دوست داری توی اوقات فراغتت چه کارایی انجام بدی؟"
یانلی با خودش فکر کرد این آخرین حملهی منه "فن فیکشن مینویسم"
"بر اساس ظاهرت میشه پیش بینی کرد که فن فیکشنهای فلاف و سوییت مینویسی، درسته؟ دربارهی عشقهای پاک و خالصانه."
ESTÁS LEYENDO
BF for Ge Ge (کامل شده)
Romanceجان پسر سخت کوش و پرتلاشیه که به کارش اهمیت زیادی میده و وقتی برای خودش نمیذاره. یانلی، خواهر دلسوز و مهربون داستانمونه که دلش میخواد یه تغییر تو زندگی برادرش ایجاد کنه. با پیدا کردن یه دوست پسر براش! ولی خب کی میدونه چی در انتظارشونه؟ 😉 با داستانش...