یانلی، ییبو رو دید که با عجله به سمت اتاقش می رفت. سریع دنبالش رفت که با شنیدن صدای هق هقش، شوکه شد و بازو شو گرفت "ییبو، عزیزم چرا داری گریه میکنی؟ چی شده؟"
"دارم میرم جیهجیه"
"ولی آخه چرا؟ من میدونم که چند وقته مامان بابات برگشتن ولی تو دلت نمیخواد بیشتر با جان زندگی کنی؟"
ییبو همونطور که اشکاشو پاک میکرد گفت "اسمشو جلوم نیار" روی تخت نشست و با تاسف نگاهی به یانلی انداخت. یانلی محکم بغلش کرد و شروع کرد به نوازش کردن کمرش.
"اون پسر احمق چیکار کرده که اشکتو در آورده؟"
"فکر کنم همه چی فقط توهمِ من بود یانلی...اون عاشقم نیست و به عشقم هم ایمان نداره... جان باهام تند و خشن رفتار کرد اونم فقط بخاطر اینکه رویای من آیدل شدنه"
"صبر کن! تو کمپانی اون؟"
"آره"
"اوه عزیزم، تو خودتو توی دردسر بزرگی انداختی! این خیلی پیچیدهاس چون تو از خیلی چیزا خبر نداری. برادر منم دلایل خودشو داره ولی بهتره همه چی رو از زبون خودش بشنوی. من مطمئنم جان خیلی زود متوجه اشتباهش میشه. اون تو رو اینجوری از دست نمیده!"
ییبو زمزمه وار گفت "ولی من نمیبخشمش"
"من میدونم که تو ناراحتی و نمیتونی تو آرامش فکر کنی ولی بیا منتظرش بمونیم تا بیاد، باشه؟ لطفا ییبو! نرو"
"من نمیتونم تو خونهای باشم که پر از خاطرات اون و خاطرات دوتایی مونه. بعدا میبینمت جیه جیه. دوستت دارم" ییبو یانلی رو بوسید و با چمدونی که تو دست داشت، اتاقو ترک کرد
********
جان پشت میز جلسه نشسته بود ولی ذهنش فقط پیش ییبو بود و چهرهی رنجیده و اشکهاش مدام تو مغزش پلِی میشد.
"آقای شیائو، ما دربارهی کارآموزا تصمیمات لازمو گرفتیم. میخواید نگاهی به اطلاعاتشون بندازید؟"
"نه مشکلی نیست، من بهت اعتماد دارم"
"ولی باید بهتون بگم یکی از اونا واقعا یه اثر فراموش نشدنی به جا گذاشت! اون پسر از قبل آماده نشده بود، همین امروز دربارهی رقابت ها فهمید ولی اجرا و عملکردش هنوزم عالی بود. به راحتی میشد فهمید که چقدر عاشق رقصیدنه. همهی حرکاتش پر از روح و اشتیاق بود. فکر میکنم یه استعداد جدید پیدا کردیم رئیس"
"جان، به این نگاه کن" یوبین عکس رو گرفت و به دست جان داد.
با دیدن چهرهی شاد و لبخند به لب ییبو، جان حس کرد قلبش تیکه تیکه شده "اون دربارهی رقابتها اطلاعی نداشت؟"
"درسته، لی شیان ازمون خواست که بهش یه فرصت بدیم و ما هم پشیمون نشدیم. رقص فری استایلش واقعا شگفت انگیز بود"
KAMU SEDANG MEMBACA
BF for Ge Ge (کامل شده)
Romansaجان پسر سخت کوش و پرتلاشیه که به کارش اهمیت زیادی میده و وقتی برای خودش نمیذاره. یانلی، خواهر دلسوز و مهربون داستانمونه که دلش میخواد یه تغییر تو زندگی برادرش ایجاد کنه. با پیدا کردن یه دوست پسر براش! ولی خب کی میدونه چی در انتظارشونه؟ 😉 با داستانش...