با لرزش گوشی زیر بالشت از خواب بیدار شدم بدون این که چشمامو باز کنم دستمو روی ملافه تکون دادم تا گوشیو پیدا کنم بعد از اینکه سردی قاب گوشیو توی دستم حس کردم تماسو وصل کردم و گذاشتمش کنار گوشم " سوا؟" منتظر موندم تا جونگکوک بقیه حرفشو بزنه اما انگار هدفش پروندن خواب من بود " سوا خوابی هنو؟" هومی گفتم کمی صداشو برد بالا " بیدار شو سوا" روی تخت نشستم و چشمامو باز کردم با حرص گفتم " چیه جونگکوک" صدای خنده ی آرومش توی گوشم پیچید " نیم ساعت دیگه میام دنبالت ایمیلتو چک کن " بدون اینکه منتظر جوابی از من باشه قطع کرد.
نگاهی به ساعت بالای گوشی انداختم 7 بود، گوشیو رو تخت انداختم و به سمت دستشویی داخل اتاق رفتم صورتمو آب زدم گوشیمو برداشتم از اتاق خارج شدم. همونطور که از پله های مارپیج شیشه ای پایین می رفتم وارد ایمیلم شدم یه ایمیل از طرف شرکت، اطلاعات ماموریت جدید بود. قبل اینکه بازش کنم وارد آشپزخونه شدم و دستگاه قهوه ساز رو روشن کردم درحالی که منتظر بودم قهوم درست شه ایمیل رو باز کردم با دیدن اسم تهیونگ تکیه امو از دیوار گرفتم و با دقت ایمیل رو خوندم
" شماره ی ماموریت 765، ماموریت سطح 3 ، شخص هدف کیم تهیونگ، اطلاعات ماموریت : جت شخصی کیم تیهونگ از مبدا نیویورک به مقصد سئول در فرودگاه اینچئون در ساعت 9:11 و...." با کلافگی گوشیو روی میز انداختم توی ماگ مشکی رنگ قهوه ریختم و کمی از اونو مزه مزه کردم.
قطعا تیهونگ آخرین کسیه که میخوام ببینمش حالا باید بادیگاردش باشم تمام حالات ممکنه رو برسی کردم و منطقی ترینشونو در نظر گرفتم، تیهونگ منو یادش نیست صدای توی سرم یادآوری کرد تو که یادته!
دقیقا چیزی که اوضاع رو بدتر میکرد همین بود. قهومو تموم کردم به سمت اتاق رفتم و لباسمو عوض کردم اصلا دلم نمیخواست ادامه ی اون ایمیل رو بخونم بعد از اینکه وسایلمو برداشتم طبقه پایین رفتم با دیدن اسم جونگکوک رد تماس زدم و از خونه خارج شدم ماشین آخرین مدل جونگکوک درست روبروی خونه بود درو باز کردم و توی ماشین نشستم " چرا این شکلی ای" به طرف جونگکوک چرخیدم کت شلوار مشکی رنگی پوشیده بود درست مثل یه بادیگارد "چجوری ایم؟" درحالی که ماشینو روشن میکرد گفت " عصبانی؟ کلافه؟ نمیدونم" کمربندمو بستم "نه مشکلی نیست من حالم خوبه" میدونستم اصلا لحنم متقاعد کننده نبوده.
جونگکوک مکثی کرد " میریم بیمارستان گچ دستتو باز میکنیم بعدش.. ایمیل رو خوندی؟" موهامو از روی شونم کنار زدم و بی علاقه گفتم " تا یه جاهایی خوندم" جونگکوک انگشتای کشیدشو با ریتم خاصی روی فرمون زد "خوبه تا جایی که من فهمیدم اون خودش تیم امنیتی برای جاهای شلوغ داره ولی برای مراسم ها و چیز های دیگه به ما نیاز داره " امیدوارانه پرسیدم" یعنی لازم نی همه جا پیشش باشیم؟" جونگکوک وارد لاین سرعت شد" البته که باید همه جا باشیم" آهی کشیدم سرمو تکون دادم.
YOU ARE READING
𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝 |ᵏⁱᵐ ᵗᵃᵉʰʸᵘⁿᵍ
Fanfiction[ Complete ] boy x girl لی مین سوا مامور اموزش دیده ای که توی کار خودش مهارت بالایی داره و حالا میخواد برا اولین بار بادیگارد بازیگر معروف کیم تهیونگ بشه