Chapter 37

1K 136 120
                                    


بعد از اینکه جیمین اومد و سوجینو با خودش به خونه برد حالا هر جفتشون حوصلشون سر رفته بود " نمیخوای بری خونتون؟" سوا اینو پرسید و خمیازه کشید، تهیونگ نه ای گفت و سرشو از تو گوشیش بیرون آورد " خب من میخوام بخوابم" پتو رو روی خودش کشید و منتظر به تهیونگ نگاه کرد تا ببینه چیکار میکنه، پسر بی حرف یه دست لباس از توی ساکش برداشت و به سمت دستشویی رفت.



بعد از چند ثانیه تهیونگ با تیشرت سفید رنگ ساده و شلوار گرمکن توسی رنگی بیرون اومد، لباس هاشو روی مبل انداخت" برو اونور تر" سوا متعجب به تهیونگ که منتظر ایستاده بود نگاه کرد " یاا نکنه میخوای رو این تخت بخوابی؟" تهیونگ دستشو به کمرش زد " پس کجا بخوابم؟" سوا سریع گفت " رو مبل"



تهیونگ که انگار میخواد به یه بچه ی دوساله چیزیو توضیح بده به خودش اشاره کرد " من روی اون جا نمیشم" سوا ابروهاشو بالا داد، حق با تهیونگ بود قطعا نصف تهیونگ هم روی اون جا نمیشد اما این که حق با اون بود دلیل نمیشد سوا کم بیاره " انتظار داری من برم روی اون؟" تهیونگ مکثی کرد و لبخند شرارت باری زد " من همچین انتظاری نداشتم ولی میتونی بری" سوا خواست حرفی بزنه که تهیونگ کنار کشیدش وخودشو روی تخت کنار سوا انداخت و گفت " این تخت برای یه نفر زیادی بزرگه "


دستشو زیر سرش گذاشت و بی توجه به چشم های گرد سوا پلکاشو روی هم انداخت " میدونستی میتونم بزنم نصفت کنم؟" تهیونگ لبخندی زد و بدون اینکه چشماشو باز کنه گفت" میتونی اما میخوای؟ " سوا با حرص سرشو روی بالشت کوبید " اصا من تو خواب لگد میزنم" تهیونگ بازم ریلکس گفت" قبلا گفتم باهاش مشکلی ندارم"



سوا که انگار دیگه چیزی نمیتونست بگه غر زد" لاعقل اون چراغ کوفتیو خاموش کن" تهیونگ بی حرف بلند شد و چراغ خاموش کرد و دوباره کنار سوا روی تخت خوابید، حالا سوا تو تاریکی به تهیونگ زل زده بود" چرا اینطوری نگام میکنی؟" سوا غافلگیرانه نگاهشو به سقف داد" هیچی" هنوز چند ثانیه نگذشته بود که صدای سوا سکوت اتاقو شکست"تهیونگ؟" تهیونگ چشم هاشو باز کرد" بله "


سوا درحالی که تو تاریکی به سقف خیره شده بود نفس عمیقی کشید
" امروز نباید میرفتی سر فیلم برداری؟ " تهیونگ با لحن آرامش بخشی گفت " نه یه هفتس که نرفتم" سوا این بار تو جاش نیم خز شد " چرا؟ اتفاقی افتاده؟ " تهیونگ توی تاریکی به صورت دختر که روش خم شده بود نگاه کرد،چرا سوا نمیفهمید به خاطر اون نتونسته بود حتی روی یه خط از اون فیلم نامه تمرکز کنه



" همیشه انقد خنگی؟ من یادمه قبلا تو المپیاد ریاضی رتبه میوردی " سوا گیج صاف نشست که تهیونگ گفت " ولش کن بخواب " دستشو روی کمر دختر انداخت و خوابوندش اینبار کمی به خودش نزدیک ترش کرد، سوا بی حرف دستاشو روی شیکمش جمع کرد و خمیازه ای کشید و چشماشو بست.


𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝 |ᵏⁱᵐ ᵗᵃᵉʰʸᵘⁿᵍWhere stories live. Discover now