Chapter 34

956 137 204
                                    


1 دسامبر

دختر پوفی کشید حوصلش از این ماموریت سر رفته بود دوباره به جای قبلیش برگشته بود، بین زمین و هوا معلق درحالی که تمام وزن بدنشو دستاش تحمل میکردن. به شی هان که روبروش با لبخندی تمسخرآمیز نشسته بود نگاه کرد " پیشی کوچولو کلافه ای؟ اگه انقد اذیت نمیکردی دوباره نمیبستمت" دختر که دیگه حوصله ی مسخره بازی هارو نداشت گفت" برو کلاتو بنداز هوا که دستامو بستی وگرنه الان کنار داداشت دراز به دراز افتاده بودی"

شی هان از روی مبل بلند شد و با قدم های بلند خودشو به سوا رسوند متفکر به دختر نگاه کرد " میدونی چقد منتظر بودم تورو برام بفرستن" دختر ابروهاشو بالا داد و منتظر به شی هان نگاه کرد " بزار یه پیشنهاد بهت بدم، برای من کار کن" سوا برای لحظه ای به صورت جدی شی هان نگاه کرد، باورش نمیشد همچین حرف مسخره زده باشه" الان جدی ای یا مسخرم کردی، مستی؟ " شی هان دستشو زیر چونش زد " نگاه کن بعد از تموم وحشی بازیات زنده ای این چه دلیل میتونه داشته باشه؟ "


سوا بی تفاوت سرشو پایین انداخت دستاش و گردنش درد گرفته بودن و کلافش می‌کردن، اجازه نمیداد رو چرتو پرتای شی هان تمرکز کنه " خیلی احمقی.. چطوری این همه وقت سر تو تلف کردیم؟ باورم نمیشه رئیس یه باند قاچاق که این همه معروفه انقد منگل باشه " شی هان از زمزمه های سوا عصبی شده بود " نکنه دلت میخواد بکشمت ؟ "دختر پوزخندی زد " من اصلا جونم برام مهم نیست هنوز نفهمیدی اینو؟ "


شی هان رو نوک پاش چرخی زد و لیوان شرابشو از روی میز برداشت و کمی از اون رو نوشید، انگار خودشو به آرامش دعوت می‌کرد. به پاهای برهنه و کشیده دختر نگاه کرد و زبونشو روی لب هاش کشید " داری کلافم میکنی سوا " سوا بازم بی حرف به مرد قد بلند روبروش نگاه کرد. شی هان کمی دیگه ای نوشیدنیشو نوشید، دستشو روی عضله های ظریف بازوی دختر کشید.

" من فکر میکردم به خاطر قدرتت تو باند لازمت داشته باشم" کمی مکث کرد و با نیشخند به پوست سفید سوا که چند جاش کبود ارغوانی شده بود نگاه کرد و ادامه داد" ولی الان حس میکنم برای چیزای دیگه هم لازمت دارم" دختر از لمس نوک انگشت های شی هان با پوستش آروم لرزید"هیچ غلطی نمیتونی بکنی " شی هان لبخندی زد" جدی؟ " اینکه نمیتونست سوا رو با تهدید هاش به طرف خودش بکشونه داشت روی مخش رژه میرفت زیادی داشت طول می‌کشید.


"خودت با پای خودت افتادی تو دامم حالا میگی که من کاری نمیتونم بکنم؟ ببین کجایی الان " سوا از پنجره به خورشید که داشت بالا میومد نگاه کرد آروم زیر لب گفت " شی هان واقعا احمقی" میدونست داره شی هان رو عصبی میکنه اما اهمیتی براش نداشت " درواقع تو توی دام من افتادی و آوردیم اینجا، خیلی راحت جات لو رفت " شی هان آروم خندید و دور سوا چرخید " تو از اینجا بیرون نمیری عزیزم حداقل نه با میل خودت "

𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝 |ᵏⁱᵐ ᵗᵃᵉʰʸᵘⁿᵍWhere stories live. Discover now