" جین کجاست؟ هنوز باهم دوستین؟ " تهیونگ درحالی که به لاکپشت توی آکواریوم نگاه میکرد پرسید، سوا خیره به نیم رخ تهیونگ زمزمه کرد" همه سرجاشون بودن و هستن فقط تو نبودی " تهیونگ آهی کشید و دستاشو توی شلوار پارچه ای کرم رنگش کرد " آره فقط من نبودم"به طرف سوا چرخید دستشو لای موهای دختر کرد و اونارو بهم ریخت "تو چرا هیچی نگفتی؟" سوا بدون اینکه نگاهشو از تهیونگ بگیره و واکنشی نسبت به موهای خراب شدش داشته باشه گفت " تو یهو غیب شدی منو جین چندین روز پرس جو کردیم و آخر فهمیدیم تو از کره رفتی بدون هیچ خداحافظی بعد چجوری از من انتظار داری وقتی دیدمت بگم سلام تهیونگ منو یادته؟ " تهیونگ ناامید از لحن سرد سوا نگاهشو از چشم های تیره ی اون گرفت و گفت " درسته همه چی به خاطر اشتباه من بود "
سوا حرفی نزد و در سکوت به تیهونگ نگاه کرد" مین سوا انقد به من خیره نشو داری میترسونیم " سوا به سرعت نگاهشو به کفش هاش دوخت، تهیونگ به طرف دختر چرخید و با دقت به اون خیره شد سوا موهاش رو مرتب کرد و گفت " بابت شام ممنون هرچند..." تهیونگ گلایه مند حرف سوا رو قطع کرد" میشه مثه غریبه ها باهام حرف نزنی سوا؟" سوا مکثی کرد وبی توجه به صدای توی ذهنش که بهش هشدار میداد کاری نکنه تهیونگ رو بغل کرد.
در مقابل حرکات بدنش بی اراده بود تازه متوجه شده بود تمام این سال ها چقدر دلتنگ تهیونگ شده بود، حتی حالا هم که تو بغلش بود دلتنگیش مثل کوه یخی بود که میخواد با شعله ی کوچیکی از شمع آب بشه همونقدر غیر ممکن و سخت کلافه زمزمه کرد " کاش میتونستم بکشمت" تهیونگ خنده ای کرد و دستاشو دور گردن سوا پیچید " خوش آمد گویی خوبی بود مین سوا "
عطر خنک تهیونگ زیر بینیش باعث میشد دلش پیچ بخوره نفس عمیقی کشید و مشتاقانه به این دلپیچه دامن زد قبل از اینکه اوضاع از کنترل خارج بشه و دست پاش شل بشه از تهیونگ فاصله گرفت و گفت" خب دیگه بسته" تهیونگ سرخوش دستشو به پیشونیش کشید و گفت " خوبه داری شبیه دوست قدیمیم میشی "
برای اینکه گونه های رنگ گرفتشو از دید تهیونگ پنهان کنه به ساعت مچی نقره ای رنگش خیره شد" خب دیگه دیره من باید برم" تهیونگ با موافقت سرشو تکون داد و گفت " تا ماشینت باهات میام" سوا خنده ای کرد و با تمسخر گفت " میخوای بیای مراقب بادیگاردت باشی؟ یادت رفته من کیم؟"
تهیونگ طبق عادت نوجوونیشون بینی سوا رو گرفت و گفت " عا تو همون سوا کوچولویی" سوا پوزخندی زد و تو حرکت سریعی دست تهیونگ رو گرفت و پیچیوند فشار کمی به اون وارد کرد و گفت " متاسفم من دیگه اون سوا نیستم تهیونگ"
حالت نگاه تهیونگ به وضوح تغییر کرد لبخندش تبدیل به یه خط صاف شد انگار پرده ای از غم روی چهرشو پوشوند" یادم نبود خیلی چیزا تغییر کرده" سوا معذب دست تهیونگ رو رها کرد تو یه لحظه فضا اونقدری سنگین شد که نفسش گرفت " خیلی خب من دیگه میرم بابت شام ممنون " تهیونگ لبخند کمرنگی زد "خدافظ مین سوا"
YOU ARE READING
𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝 |ᵏⁱᵐ ᵗᵃᵉʰʸᵘⁿᵍ
Fanfiction[ Complete ] boy x girl لی مین سوا مامور اموزش دیده ای که توی کار خودش مهارت بالایی داره و حالا میخواد برا اولین بار بادیگارد بازیگر معروف کیم تهیونگ بشه