سوا کلت رو چرخی داد و هدف گرفت " ببین باید تمرکز کنی و بوم شلیک کنی" دختر اینو گفت و سر هدف رو سوراخ کرد " درسته! اما به نظر نمیاد تو خیلی تمرکز کرده باشی سونبه" سوا اسلحرو پایین آورد و گفت " چون من درصد خطام 80 نیست" جیمین اخمی کرد و اسلحشو بالا آورد و شلیک کرد، سوا به تخته ی امتیاز ها نگاه کرد روی گردن هدف خورده بود " الان تمرکز کرده بودی؟ " جیمین سرشو به معنی نه تکون داد که با قیافه پوکره سوا روبرو شد" بازم شلیک کن" سوا اینو گفت و روی صندلی نشست.جیمین اسلحرو بالا آورد چندبار ماشه رو کشید، سوا به مانیتور نگاه کرد شلیک ها به سر نزدیک تر میشدن " جیمین دستتو صاف بگیر" پسر اسلحرو بالا تر آورد و دوباره چندین شلیک متوالی انجام داد. این بار درست روی سر هدف خورده بود جیمین با هیجان به طرف سوا چرخید " خیلی خوب بود، ببین یکی از مشکلات تو اینه که دستت انحراف داره بعد هربار که تیر میزنی کج تر میشه اگه حواست به اون باشه و تمرکز کنی خیلی خوب میتونی شلیک کنی" دختر از جاش بلند شد و به سمت در رفت " تو تمرین کن من برم پروندتو بیارم درصدای جدیدتو وارد کنم" جیمین باشه ای گفت و دوباره مشغول تیراندازی شد.
دختر دستشو تو جیب شلوار لی آبی رنگش کرد و وارد آسانسور شد. دکمه همکفو زد، به چهرش داخل آینه ی قدی داخل آسانسور نگاه کرد و موهاش رو مرتب کرد. آسانسور ایستاد چرخید تا از آسانسور خارج بشه با صدای جیغ بلندی متعجب از آسانسور خارج شد. صدای جیغ قطع نمیشد و هر لحظه بلندتر میشد پا تند کرد و درحالی که با کارتش درو باز میکرد وارد سالن اصلی شد.
منشی پارک درحالی که جیغ میزد و به جعبه ی بزرگ روی میزش نگاه میکرد عقب عقب رفت و به سوا که متعجب بود برخورد کرد و از حال رفت. سوا شونه های دختر رو قبل از اینکه پخش زمین بشه گرفت و روی زمین درازش کرد " میشه یکی از دکترا رو صدا کنید " سوا اینو گفت و به سمت میز رفت. با دیدن محتوییات جعبه نفسش گرفت، قلب درسته وسط خونی که روشو پوشنده بود و نامه ای که روی خون شناور بود.
به سختی بزاق دهنش رو قورت داد بوی خون زیر بینیش اذیتش میکرد، تمام محتویات معدش درحال چرخش بودن چند نفر با کنجکاوی به سمت میز اومدن و با دیدن قلب و خون با ترس چندین قدم عقب رفتن و به سوا نگاه کردن. سوا با پاهای لرزون روی صندلی منشی افتاد و نگاهشو از جعبه گرفت حتی نمیخواست نامه رو برداره. ذهنش پره سوال شده بود این قلب های کیه؟ کی فرستادتشون؟ با دیدن چندین جعبه پایین میز منشی کیم با ترس از جاش بلند شد و روبروی اونها زانو زد، دعا کرد که اون جعبه ها ربطی بهم نداشته باشن اما با باز کردن جعبه نفسش برای بار دیگه قطع شد.
قلب دیگه ای که خون روشو پوشونده بود توی اون باکس پلاستیکی سیاه رنگ قرار داشت، در جعبه از بین انگشت های لرزونش سر خورد و روی زمین افتاد صداش توی سرش اکو شد. خیره به قلب توی جعبه شد" اینجا چخبره؟ " صدای یونگی از ته سالن به گوشش رسید، براش سکوت سالن عجیب بود و با دیدن منشی روی زمین و افرادی که به فاصله چند متری از میز و منشی عقب ایستاده بودن و جلو نمی رفتند فضا رو عجیب تر کرده بود.
YOU ARE READING
𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝 |ᵏⁱᵐ ᵗᵃᵉʰʸᵘⁿᵍ
Fanfiction[ Complete ] boy x girl لی مین سوا مامور اموزش دیده ای که توی کار خودش مهارت بالایی داره و حالا میخواد برا اولین بار بادیگارد بازیگر معروف کیم تهیونگ بشه