chapter 5

1.1K 118 23
                                    


جونگکوک داخل اتاق نبود. هیون درحالی که دنبال یوسان میگشت شمارشو گرفت "یوسان کجایی" بعد از چند ثانیه به قدم های بلند از اتاق خارج شد مجله ای که روی میز بود رو برداشتم ورق زدمش بدون اینکه بخونمش صفحه هاشو رد کردم با صدای نوتیفیکیشن گوشیم برش داشتم و مجله رو روی میز نسکافه ای رنگ انداختم پیام از یونگی روش ضربه زدم فایل احضاریه دادگاه" با استرس پیامی که یونگی زیرش نوشته بود رو خوندم" احتمالا این اخرین جلسه دادگاهه و تو باید حضور داشته باشی "

شمارشو گرفتم قبل از اینکه بوق بخوره برداشت" سلام... دادگاه.. " قبل از اینکه حرفمو تموم کنم گفت" دستشون به هیچی بند نی برای همین احضارت کردن نگران چیزی نباش" گوشیو بیشتر به گوشم چسپوندم که تهیونگ وارد اتاق شد خودشو روی مبل روبروی من انداخت نگاهمو ازش گرفتم اروم پرسیدم "چیکارم میکنن؟ " صداش کمی بالا رفت" یعنی چی چیکارم میکنن سوا خودتو جمع کن کاریت نمیتونن بکنن تو کاری نکردی  خودشونم اینو میدونن. خدایا، تو توی شرایط بدتر از اینا بودی الان چته"

چیزی نگفتم درحالی که صدای قدم های تندش از اونور میومد گفت " بعد از اینکه کارت تموم شد بیا اداره استرس هم نداشته باش "  نفس عمیقی کشیدم" وکیلم هم توی دادگاه هست؟ " یونگی که انگار مشغول کاری بود گفت" اره اون هست منم هستم نگران نباش من باید برم اومدی اداره حرف می‌زنیم" تلفن رو قطع کرد به تماس قطع شده نگاه کردم "فک نکنم سرکار بتونی با تلفن حرف بزنی"نگاهمو بالا آوردم به تهیونگ نگاه کردم "  فک نکنم به تو ربطی داشته باشه" پوزخندی زد و درحالی که سمت جلو خم میشد گفت" البته که ربط داره تو الان برای من کار میکنی " ابروهام بالا پریدن چقدر خودشیفته

" من برای تو کار نمیکنم " از روی مبل بلند شد و دستاشو توی جیب شلوار مشکی رنگش فرو کرد" البته تو الان برای من کار میکنی خانم به اصطلاح بادیگارد! تو حتی قدتم از من کوتاه تره چطوری میخوای از من محافظت کنی؟ " بلند شدم و روبروش ایستادم توی چشماش نگاه کردم " نکنه واقعا فک کردی گه خاصی هستی که باید ازت محافظت بشه؟" کمی سرشو پایین آورد تا همقدم بشه لبخند حرص دراری زد " البته که هستم تو اصلا بلدی مبارزه کنی؟ "  چشم غره ای بهش رفتم" معلومه که بلدم "مطمئنم از عصبانیت قرمز شده بودم دست به سینه صاف ایستاد "چرا نشونم نمیدی چکاری ازت بر میاد؟"

این روانیه؟ " چیکار کنم بگیرم بزنمت؟ " شونه هاشو بالا انداخت "نمیدونم هرکاری زورت میرسه" قدمی سمتش رفتم و انگشتمو تهدیدگرانه روبروش تکون دادم" من نیازی ندارم خودمو به تو ثابت کنم " تهیونگ خنده ای کرد و گفت " اصلا  نمیتونی کاری بکنی زیاد فشار نیار به خودت" درحالی که از عصبانیت میلرزیدم، بدون هیچ مکثی مشتمو سمت صورتش بردم که جاخالی داد مچ دستمو بین انگشتاش گرفت که دستشو پیچوندم و گردنشو گرفتم  دست راستمو گرفت که با حرکت سریعی با پام به پشت زانوش ضربه زدم

𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝 |ᵏⁱᵐ ᵗᵃᵉʰʸᵘⁿᵍWhere stories live. Discover now