ابروهامو دادم بالا نگاه برزخیشو بهم دوخت "قطعا منم شیفته ی بادیگارد بودن نیستم " پوزخند صداداری زد" پس جور و پلاستو جمع کن و برو" دست به سینه نگاهش کردم عصبانی شده بودم حالت غیر دوستانه ی اون ترسناک بود و من نتونسته بودم کلمات رو اونجوری که میخوام بیان کنم و لحن محکمی نداشتم نگاهمو ازش گرفتم و به اون دوتا که مشغول بودن نگاه کردم پامو روی زمین میکوبیدم هنوز هم سنگینی نگاهشو حس میکردم دلم میخواست با مشت بکوبم تو صورت بی نقصش، از چیزی که فکرشو میکردم عوضی تره از الان با این وضعیت شروع شده چجوری قراره تموم بشه.یو سان که انگار مشکلو حل کرده بود دوباره معذرت خواهی کرد" ببخشید تداخل زمانی تو برنامه ها ایجاد شده بود که رفعش کردیم" جونگکوک وارد سالن شد و عذر خواهی کرد و کنار من نشست هیون انگار متوجه جو سنگینی که به وجود اومده بود شد سعی کرد بحثی وسط بندازه "مامور سوا شما از دانشگاه افسری فارغ التحصیل شدین ولی پلیس نیستید؟ " کمی صاف تر نشستم " تصمیم گرفتم وارد کی سی بشم " درحالی که به صفحه ی آیپد نگاه میکرد به تائيد حرف من سرشو تکون داد" کمی از تجربیاتتون میگین؟ " پس توی اون رزمه چی نوشته دقیقا؟ جونگکوک فرصتی به من نداد و خم شد سمت میز" مامور لی بیشتر از ده تا ماموریت بین المللی داشته که همشون موفق بودن اون مامور ارشد کی سیه کسی اونجا رو دستش نی " گوشه ی هودی جونگکوک رو کشیدم و نشوندمش سر جاش تا دهنشو ببنده.
هیون با حیرت به من نگاه کرد " این فوقالعادس باعث افتخارمونه که با شما همکاری میکنیم " تشکری کردم هیون دوباره نگاهی به آیپد توی دستش کرد" مامور جئون شماهم کمی از سابقتون میگید " جونگکوک به صندلی تکیه داد و طبق عادت همیشگیش بالای ابروشو خاروند " برخلاف مامور لی من دانشگاه افسری نرفتم و توی کی سی آموزش دیدم " هیون سرشو تکون داد" اینطور که به نظر میرسه تجربه ای توی بادیگارد بودن ندارید"جونگکوک تک خنده ای کرد قبل از اینکه حرفی بزنه گفتم " به هرحال با توجه به درخواست شما از کی سی اونها هم بهترین نیروهاشونو فرستادن " هیون سرشو تکون داد "بله کاملا متوجه ام رزمه ی سابقه ی شما فوقالعادس باید از کی سی ممنون باشیم "
تهیونگ هنوز هم ساکت بود و حرفی نمیزد و سرش توی گوشیش بود انگار به زور نشوندنش اینجا گوشیم توی جیبم لرزید بیرون آوردمش با دیدن اسم جین گوشیو سایلنت کردم یو سان دستی بین موهای موج دارش کشید" اگه اتفاق خارج از برنامه ای بیوفته باید باهاتون هماهنگ کنم میتونم شمارتونو داشته باشم؟" شمارمو بهش گفتم و اون وارد آیپدش کرد " برنامه ی این هفته رو با ساعت دقیقشو براتون میفرستم تا مشکلی نباشه" تشکری کردم تهیونگ از جاش بلند شد و درحالی که ایرپادشو داخل گوشش میزاشت گفت" من میرم استراحت کنم " دستاشو توی جیب شلوار گرمکن مشکیش کرد و از سالن خارج شد، هیون که انگار از حرکت تهیونگ متعجب بود به طرف ما چرخید و سعی کرد جمعش کنه" اون یکمی خستس امروز پرواز داشته" پوزخند کمرنگی زدم جونگکوک از پشت صندلی بلند شد "بله درک میکنم متاسفم من و سوا باید به اداره بریم با من تماس گرفتن مثل اینکه مشکلی پیش اومده " من هم بلند شدم و به جونگکوک نگاه کردم تا بفهمم دقیقا مشکلی که ازش حرف میزنه چیه " باشه پس برای فردا صبح باهاتون هماهنگ میکنیم " با هیون و یو سان دست دادم و با خداحافظی کوتاهی از اون سالن مسخره اومدیم بیرون.
YOU ARE READING
𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝 |ᵏⁱᵐ ᵗᵃᵉʰʸᵘⁿᵍ
Fanfiction[ Complete ] boy x girl لی مین سوا مامور اموزش دیده ای که توی کار خودش مهارت بالایی داره و حالا میخواد برا اولین بار بادیگارد بازیگر معروف کیم تهیونگ بشه