chapter 17

921 124 42
                                    


16 نوابمر

با صدای ضعیفی از کنار گوشش بیدار شد خسته تر از اونی بود که بخواد چشم هاشو باز کنه، دستشو روی ملافه سرد کشید تا گوشیش رو پیدا کنه با لمس نوک انگشتاش با گوشی اونو برداشت و با چشم های بسته تماس رو وصل کرد " بله؟" چیزی نگذشت که صدای تیهونگ توی گوشش پیچید " کارتو بود؟" سوا که هنوز گیج بود گفت " ها؟" تهیونگ مکثی کرد و با صدای آروم تری پرسید " این خبری که پخش شده کار تو بود؟"

سوا گیج گوشیو عقب برد و به ساعت نگاه کرد چهار و نیم صبح بود و هنوز یه ساعت از وقتی که به خونه رسیده بود نگذشته بود با عصبانیت گوشیو کنار گوشش برگردوند" الان وقت زنگ زدنه؟ من تازه رسیدم خونه به چه اجازه ای این وقت شب به من زنگ زدی و مزاحم خوابم میشی اصلا تو کی... " سوا با تعجب سرجاش نشست و به صفحه گوشیش نگاه کرد با دیدن اسم تهیونگ اخمی کرد.

"چیشده این وقت شب؟" صدای خنده ی زنگ دار و آروم تهیونگ توی گوشش پیچید" خب مثل اینکه بیدار شدی این خبری که پخش شده کار تو بود درسته؟ " سوا دستشو بین موهاش کشید" کدوم ... خبر؟ " تهیونگ مکثی کرد و گفت " صدای ضبط شده ای که پخش شده و این چیزایی که الان ترند شده همونایی بود که تو حرفشونو میزدی" سوا پشت گردنشو خاروند و دوباره سرجاش برگشت خمیازه ای کشید و گفت" نمیدونم چی شده ولی کار منه شب بخیر" سوا گوشیو قطع کرد و جایی روی تشک پرتش کرد.

چشم هاشو بست و سعی کرد بخوابه هرچند خوابش دیگه پریده بود بعد از نیم ساعت وول خوردن و غلط زدن از جاش بلند شد ملافه سفید رنگی که روی زمین افتاده بود رو روی تخت انداخت، گوشیشو از روی تشک چنگ زد و از اتاق خارج شد. به طبقه پایین رفت خودشو روی مبل راحتی پرت کرد و قفل گوشیشو باز کرد روی پیامی که از طرف مینهو بود زد " چیزی که خواسته بودی انجام شد احتمالا فردا صبح خودتم خبراشو میشنوی " سوا تشکری از مینهو کرد و گوشیشو کنارش انداخت و به سمت حموم رفت.

بعد دوش نسبتا طولانی که گرفت خودشو روی تخت انداخت به لیست برنامه های تهیونگ نگاهی انداخت امروز باید پیش کارگردان فیلم جدیدش میرفت هوفی کشید و مشغول پوشیدن لباس شد بعد از اینکه آب موهاشو گرفت به طبقه پایین برگشت، به عنوان صبحونه کمی از مربای تمشک همراه تست که چندین روز بود گوشه ی یخچال مونده بودن رو خورد ظرف های تلنبار شده ی توی سینک رو توی ماشین ظرفشویی گذاشت و روشنش کرد، بعد از تمیزکاری به اتاقش برگشت و موهاش رو کامل خشک کرد.

به ساعت که عدد هفت رو نشون میداد نگاه کرد لباسش رو با بولیز مشکی آستین بلندی عوض کرد و شلوار لی یخی رنگشو پاش کرد وسایلش رو از روی میز اتاقش برداشت و از پله ها پایین رفت خمیازه ای کشید با اینکه دوش گرفته بود اما هنوزم خوابش میومد بعد از این که چراغ هارو خاموش کرد از خونه بیرون اومد هوا ابری بود و با اینکه خورشید تو آسمون بود اما آسمون رنگی شبیه توسی داشت سوار ماشینش که جلوی در پارک بود شد به سمت خونه ی تهیونگ حرکت کرد پیامی از هیون نداشت و این کمی گیجش می‌کرد که باید چیکار کنه بعد از اینکه رسید شماره ی تهیونگ رو گرفت.

𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝 |ᵏⁱᵐ ᵗᵃᵉʰʸᵘⁿᵍWhere stories live. Discover now