Chapter 35

1K 132 158
                                    


2 دسامبر

جونگکوک بی توجه به صدای گریه به روبروش خیره شده بود. بوی عود تندی که میسوخت همراه بوی گلهای سفید رنگ که هیچ شناختی نسبت بهشون نداشت کلافه ترش می‌کرد، سرشو پایین انداخت تا شاید بتونه بغضی که تو گلوش چنگ میندازه رو از بین ببره اما انگار بدتر شد.دستشو با حرص روی پلک های نمدارش کشید و با انگشت های دستش بازی کرد.



" خیلی جوون بود.. ظالمانه جونشو از دست داد" با صدای زنی که متحیر اینو میگفت چشماشو بیشتر روی هم فشار داد، از زیر چشم به بقیه مأمور ها که جلوی عکسش تعظیم میکردن نگاه کرد، نمی‌خواست کسی چشم های خیسشو ببینه. نامجون نیم نگاهی به جونگکوک کرد و پدرانه دستشو روی شونه ی اون گذاشت " مطمئنم الان جای بهتریه جونگکوک " پسر بی حرف سرشو تکون داد.



با زمزمه های اطراف سرشو تو یقه ی کت بلندش فرو کرد، مراسم شلوغی بود و تمام مأمور ها برای احترام حضور داشتن و متاسف به چهره ی خندون توی قابه عکس نگاه میکردن. یونگی کلافه آهی کشید و دستشو بین موهای لختش کرد، گوشه ترین قسمت سالن ایستاده بود و به کنج دیوار تکیه داده بود و به افراد سیاه پوش روبروش نگاه کرد بعد از اینکه به اون عکس احترام میزاشتن به سمت یونگی میومدن و بهش تعظیم میکردن و ناپدید میشدن.



مرگ تاوان چی بود؟ یقه ی کرواتشو شل کرد و نگاهشو از دود عودی که تو هوا میرقصید گرفت و به ساعت گرون قیمتش که هدیه سوا برای تولدش بود نگاه کرد باید میرفت وقت نداشت،جلسش داشت شروع میشد بی حرف تکیشو از دیوار گرفت و به سمت در خروج حرکت کرد.

...

با باز شدن در جیمین به طرف در چرخید " رئیس .. تیهونگ چه زود اومدی" تهیونگ با عصبانیت جیمین و کنار زد و به سوا که با چشم های بسته روی تخت دراز کشیده بود نگاه کرد " وحشی" جیمین اینو گفت و بازوشو مالید و از پشت شونه های پهن تهیونگ نگاهی به سوا انداخت.



تهیونگ با غم به صورت زخمی دختر نگاه کرد مچاله شدن قلبشو میتونست حس کنه دستشو به لبه ی تخت گرفت تا سقوط نکنه به سختی نگاهشو از پلک های رنگ پریده ی سوا گرفت و به طرف جیمین چرخید "دیروز تاحالا چرا بهم زنگ نزدی؟ " جیمین اخمی کرد، کی به تهیونگ گفته بود سوا رو دیروز آوردن؟ " دیروز تو مراقبت های ویژه بود میومدی هم کاری نمیتونستی بکنی " تهیونگ با لحن تندی گفت " اونش به خودم ربط داشت میتونستم کاری بکنم یا نه"





جیمین کلافه آهی کشید و به تهیونگ که از همیشه بی‌حال تر به نظر می‌رسید نگاه کرد، حلقه های تیره دور چشمش نشون میداد تمام این چند روز پلک هاشو روی هم نزاشته" میخوام یه چیزی ازت بپرسم " تهیونگ بدون اینکه نگاهشو از سوا بگیره منتظر سوال جیمین شد " تو سوارو دوست داری؟ " هرچند جواب این سوال برای جیمین واضح بود اما میخواست مطمئن بشه " آره " تهیونگ بلافاصله جواب داد جیمین ابروهاش از این جواب قاطعانه بالا پرید.




𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝 |ᵏⁱᵐ ᵗᵃᵉʰʸᵘⁿᵍWhere stories live. Discover now