این هم یکی دیگه فقط چون خیلی دوستداشتنی هستید🌻
دو تا چپتر اون هم توی یه شب😎
حواستون باشه چپتر قبل رو اول بخونید و جا نیوفته. فعالتر از من نیست اصلا😂
⭐+💬
"من قرار نیست جایگاهم رو با کسی عوض کنم." لویی با جرأت گفت و ابروهای الستر از روی گیجی به هم گره خورد. "چی؟"
"همون که شنیدی برادر عزیزم." لویی لبخند شیرینی بهشون تحویل داد. شاید به اندازه الستر ظرافت و زیرکی نداشت اما قطعا میتونست بازی خودشون رو برای خودشون راه بندازه."من قرار نیست زندگیم یا شوهرم رو ترک کنم."
"تو- تو دیوونهای!" الستر عصبی خندید و چهرهاش با خشم در هم کشیده شد."این زندگی تو نیست! این زندگی منه! شوهر منه!"
لویی واقعا سورپرایز شد که اون پسر بعد از هر جملهاش پاش رو به زمین نکوبید.
"اِه..." امگا شونهای بالا انداخت."فکر نمیکنم. تا جایی که به خاطر میارم شوهر من از تو متنفره. تو هيچوقت توی این خونه زندگی نکردی، دوستانت ازت متنفرن و همه فکر میکنن تو یه آدم عوضی و ضد اجتماعی هستی. پس نه، این زندگی مال تو نیست... و حتی احترام و عشقی که بقیه نسبت به من دارن هم مال تو نیست."
"این هنوز هم زندگی منه! نمیتونی زندگیم رو بدزدی." الستر به فریاد زدنش ادامه داد. "پدر! اون نمیتونه این کار رو بکنه!"
"البته که نمیتونه... و این کار رو هم نخواهد کرد." اِرل هر دو بازوی لویی رو گرفت و اون پسر رو تکون داد. "فکر کردی شوهر عزیزت بعد از اینکه بفهمه تمام این مدت بهش دروغ گفتی به دوست داشتنت ادامه میده؟" اِرل غرید. "فکر کردی ذرهای بهت رحم میکنه؟ اون حتی نمیدونه معنای رحم چیه!"
"میشه لطفا معنای کلمات دیگهای که بلد نیستم رو هم برام توضیح بدید؟" صدای بم هری باعث شد قلب لویی سریعتر از هر وقت دیگهای توی سینهاش بتپه.
"و در همین حین که دارید توضیح میدید، بهتون پیشنهاد میکنم که دستتون رو از همسرم دور کنید، وگرنه کاری که دیشب شروع کردم رو تموم میکنم و واقعا دلم نمیخواد این کار رو بکنم. امگای من از حمام خون راه انداختن بدش میاد، میگه تمیز کردنشون برای کسایی که اینجا کار میکنند، عادلانه نیست."
لویی فین فینی آرومی کرد."خب واقعا نیست..." زیر لب زمزمه کرد.
"سرورم" الستر با گریه گفت و به سمت دوک دوید."اون آدم وحشی داره تلاش میکنه تا جای من رو بگیره!" گفت و همزمان به لویی اشاره کرد." من همسر شمام... السترِ شما!" اون پسر گفت و همونطور که اشکهاش گونههاش رو خیس میکرد، دستش رو دور کمر دوک حلقه کرد.
YOU ARE READING
Lunar Waltz [L.S]
Fanfiction[ C o m p l e t e d ] + ازم میخوای یه آلفا رو اغوا کنم؟ - در واقع ازت میخوام با یکیشون ازدواج کنی. •امگاورس✓ •Persian Translation #1 in HarryStyles #1 in HarryandLouis #1 in Persiantranslation #1 in Stylinson #1 in Larry #1 in Tomlinson #1 in S...