امروز هم دو چپتر آپ شد😌
حواستون باشه اول چپتر قبلی رو بخونید😚یه لطفی میکنید بهم؟
میشه قبل از شروع یه چک بکنید که به چپترهای قبلی ووت دادین یا نه؟🥺🌻⭐+💬
نفس عمیق و لرزونی کشید. "تو میدونستی..."
"البته که میدونستم." هری لبخند بزرگی زد و پهلوی نرم پسر رو دوباره فشرد."واقعا فکر کردی من باور میکنم که تو همون برادر نفرت انگیزتی؟" "از کِی میدونی؟"
"بعد از ازدواجمون به جستجو و تحقیق در مورد الستر ادامه دادم و به اسم مادربزرگت برخوردم و بعد اسم مادر و همینطور پدرت، هنریک." هری به آرومی توضیح داد. "و بعد از اون، روستایی که اونجا زندگی میکردی رو پیدا کردم و از اونجا به بعد همهی قطعات پازل به آرومی کنار هم قرار گرفتند... حرفهات، چیزهایی که راجع به حیوانات میدونستی، دیدگاه متفاوتت نسبت به همه چیز!" آلفا به آرومی خندید و لبهاش رو روی گردن لویی کشید.
"اما با این حال باز هم ازت میترسیدم... فکر میکردم حتی از الستر هم خطرناکتری." زبونش رو به لالهی گوش امگا کشید و دستهاش زیر لباس نرم پسر خزید، انگار که نمیتونست حتی یه لحظه رو هم بدون لمس کردن لویی بگذرونه. "تو باهوش و جذاب بودی... رسما یه طلسمِ عشق متحرک بودی!" دهن لویی با حس بوی وسوسهانگیز معشوقهش آب افتاد."فکر کنم گفتی دیوونهات نمیکنم!"
هری به آرومی خندید و نفس گرمش به گردن پسر برخورد کرد. "دیوونهام نمیکنی..." زبونش رو بار دیگه به لالهی گوشش کشید، قبل از اینکه یکی از انگشتهاش رو نوازشگونه روی عضو سفتشدهی پسر بکشه. "تو منو جادو میکنی، ذهنم رو پاک میکنی و تنها کسی هستی که باعث میشی دیوونگی نکنم."
لویی نالهای کرد، قبل از اینکه دستش رو روی فک دوک قرار بده و لبهاشون رو به هم بدوزه. غرشی که از گلوی هری بیرون اومد باعث شد لرزی به تنش بنشینه. "خب..." لبخندی روی لبهای باز و خیس امگا زد و کاملا برای بلعیدن جفتش آماده بود. "فکر کنم یه کوچولو دیوونهات میکنم." لویی با لبخند گفت و لب پایینش رو گاز گرفت و پایین تنهش رو روی پاهای شوهرش تکون داد و به خوبی میدونست که با اسلیکش لباس آلفا رو خیس کرده، اما اهمیتی نمیداد.
"آخ که اگر اون لباس خوشگلی که برات خریده بودم رو الان پوشیده بودی..." زیر لب غرید و دکمههای شلوار لویی رو باز کرد. "اگر اون رو پوشیده بودی که تا الان کاکم رو توی سوراخ قشنگت فرو کرده بودم." دوک پایین تنهی پوشیده شدهاش رو بالا آورد و همزمان پهلوهای لویی رو گرفت و اون رو به عضو سفتش فشرد.
"دو روز پیش پوشیدمش و تو پارهاش کردی... درست مثل تمام لباسهای قشنگ دیگهای که میپوشم." نفس بریده گفت و دستش رو روی کاک پوشیدهی آلفا گذاشت."شاید باید لباسهای بیشتری برام بخری."
YOU ARE READING
Lunar Waltz [L.S]
Fanfiction[ C o m p l e t e d ] + ازم میخوای یه آلفا رو اغوا کنم؟ - در واقع ازت میخوام با یکیشون ازدواج کنی. •امگاورس✓ •Persian Translation #1 in HarryStyles #1 in HarryandLouis #1 in Persiantranslation #1 in Stylinson #1 in Larry #1 in Tomlinson #1 in S...