⭐+💬
✦✦✦"انتظار نداشتم ببینمت" لویی گفت وقتی که وارد سالن خونهی زین، جایی که اِرل منتظرش بود و پشت میزی پر از بيسکوئيت و چای نشسته بود، شد.
"چرا؟ به عنوان یه پدر وظیفمه که بیام و بهت سر بزنم. فراموش کردی برای چی اینجایی؟"
"حتی برای یه روز هم نمیتونم فراموشش کنم." با کنایه گفت و روی صندلی مقابل مرد نشست.
در حقیقت لویی تقریبا دروغ گفته بود. با اینکه دلیل حضورش، توی اون جشنها و اون خونه، دائما توی ذهنش مرور میشد اما لویی اون بخش مربوط به اِرل رو فراموش کرده بود. "وضعیت با لرد استایلز چطور پیش میره؟"
نگاه لویی روی خدمتکاری که تلاش میکرد خودش رو بیعلاقه و بیتوجه به بحث نشون بده، خیره موند. "پیش میره دیگه..." به سادگی گفت و توضیح بیشتری نداد. "باید یکم واضحتر حرف بزنی." اِرل روی موضعش پافشاری کرد.
"یه چند باری حرف زدیم." لویی گفت و نگاهش رو روی حلقهای که هنوز توی دست چپش میدرخشید، نگه داشت.
احتمالا کار درست این بود که اون حلقه رو به دوک برگردونه یا حداقل ازش استفاده نکنه اما لویی ازش خوشش میاومد. چطور یه شی فلزی ساده باعث میشد احساس امنیت داشته باشه؟
"این کافی نیست!" اِرل با جدیت گفت. "مردم اون رو توی چند هفته گذشته همراه یه فاحشه دیدن که با هم به خونهش رفت و آمد میکنن. میگن لرد شیفتهی اون شده"
"خب پس جوابت همونیه که شنیدی" لویی به آرومی جواب داد. دوباره همون پیچش همیشگی، که موقع دیدن هری و گالا احساس میکرد، رو توی دلش داشت.
"این مشکل رو حل کن!" اِرل با عصبانیت گفت و صورتش از روی خشم سرخ شد.
"چطور باید خواستهی یه مرد رو تغییر بدم؟" لویی به آرومی پرسید."شاید شرور باشم اما جادوگر که نیستم!" "پس اون چیزی باش که بیشتر از همه چیز خواهانشه. چیزی که میخواد رو بهش بده. هر چیزی که میخواد!"
لویی پلکی رو به اِرل زد و جرعهای از چای نیمه گرمش رو نوشید. به خوبی میدونست که بحث کردن با اون مرد احمق هیچ فایدهای نداره. بهتر بود به نقش بازی کردن ادامه بده تا وقتی که بتونه یه آلفای مناسب دیگه برای پسر اِرل پیدا کنه.
"بسیار خب." اِرل اخمی کرد."بسیار خب؟"
"آره، کاری که گفتی رو انجام میدم و بیا فعلا امیدوار باشیم که خوب پیش بره. حالا اگر من رو ببخشید..." لویی گفت و از جا بلند شد. "...باید برم و آماده بشم چون یه قرار شام با استایلز توی یه رستوران گرون دارم. امیدوارم این برات کافی باشه."
"برای الان آره..." لویی لبخند شیرینی به روی مرد زد. "البته که این فقط برای الان کافیه پدر...البته."
YOU ARE READING
Lunar Waltz [L.S]
Fanfiction[ C o m p l e t e d ] + ازم میخوای یه آلفا رو اغوا کنم؟ - در واقع ازت میخوام با یکیشون ازدواج کنی. •امگاورس✓ •Persian Translation #1 in HarryStyles #1 in HarryandLouis #1 in Persiantranslation #1 in Stylinson #1 in Larry #1 in Tomlinson #1 in S...