part4

1.4K 195 31
                                    

با پایین کشیدن دستگیره صدای تق آرومی داد و باز شد، سرم رو داخل بردم و جونگکوک رو پشت به در،در حالی که سرش توی کمدش بود دیدم.

لبخند بزرگی زدم و خوشحال نگاهش کردم که گفت:زود بیا تو کار دارم.

گیج نگاهم رو به پشت سرش که موهاش مرتب کوتاه شده بودن و یکم نم دار بودن و انگار فقط موهاش رو شسته باشه دادم و چیزی نگفتم.

با من کار داشت؟ازم خواست بیام تو؟

دوباره صداش بلند شد:جیمین حوصله ندارم بشینم نگاهت کنم،اگه حرفی نداری من کار دارم باید برم پیست.

لبخندم دوباره برگشت و صورتم رو کش دادم و لب هامو به حالت o جمع کردم.

اون فکر میکرد جیمین اومده و چی؟

میخواست بره پیست؟

شیطانی ابروهامو بالا انداختم و دستم رو محکم به در کمد و لاکرش کوبیدم و با لبخند سرمو خم کردم و گفتم:کجا به این زودی؟

نه تنها نترسید،بلکه خیلی آروم سرش رو بالا آورد و بی تفاوت نگاهم کرد و گفت:تو چرا اینجایی؟

دستمو به کمر برهنه ام که یکمی از فاصله دامن مشکی و تاپ سفید رنگ و کت لیم بیرون بود زدم و با حالت فکر کردن گفتم:اووم،اومدم بهت فرصت بدم بهم یک دلیل قانع کننده بدی که موهات رو از ریشه در نیارم؟!

جونگکوک:چی؟

به سمتش حمله کردم و قبل از اینکه دستم به موهاش برسه دستام رو توی پنجه هاش قفل کرد و پایین آورد و با اخم گفت:ببین لیسا،میدونم برای چی اینکارو میکنی،ولی داری اشتباه میکنی..‌.هیچی تقصیر من نبود.

با شنیدن حرفش بیشتر گیج شدم و قیافم دقیقا شبیه یه علامت سوال بود.

داره مسخرم میکنه؟؟

"جونگکوک"

به صورت متعجب و اخم آلوش که توی فاصله کمی ازم بود و با چشم های درشتش نگاهم میکرد،خیره بودم و متوجه نبودم که چقدر به هم نزدیک هستیم.

گرمم بود،دستاش رو پس زدم و گفتم:از اینجا برو بیرون،میخوام برم حموم.

لیسا:همین الان گفتی میخوای بری پیست!

یقه رکابی بنفشه ورزشی تیم رو گرفتم و گفتم:میری یا نه؟میخوام درش بیارم.

اخمی کرد و حق به جانب گفت:با در آوردن لباست تهدیدم میکنی؟

شونه ای بالا انداختم و گفتم:هر جور دوست داری فکر کن.

توی یه حرکت از تنم بیرون کشیدمش و وقتی سرم و بالا آوردم لیسا رو دیدم که داره کتش رو در میاره.
با تعجب نگاهش کردم که کت لیشو،روی نیمکت یکسره و بزرگ وسط اتاق انداخت و دستش به سمت تیشرت نیم تنه سفیدش رفت و بالا کشیدش...

دست روی دستش گذاشتم و به پایین کشیدمش و بلند گفتم:چیکار میکنی؟؟

ابرویی بالا انداخت و گفت:چیه؟تو میتونی لباستو دربیاری،من نمیتونم؟

اخمی کردم و دستاش رو ول کردم که یه قدم جلوتر اومد و من عقب رفتم...

لیسا:لباس در آوردنت برام مهم نیست،پس سعی نکن باهاش تهدیدم کنی.
منم میتونم درشون بیارم،میخوای چیکار کنی؟

روانی ای چیزی بود؟اولین بار بود با همچین دختری روبرو بودم،معمولا دخترا سرخ میشن و چشم هاشون و میگیرن و میرن بیرون ولی الان...
اون داشت منو تحریک میکرد؟

واقعا اعتماد به نفس و شجاعت زیادی داشت.

درسته دختر های خجالتی جذابن ولی این یکی هم یجور دیگه جذابیت دارن!

خودش شروع کرد...

گوشه لبم بالا رفت وطبق عادت سرم و یکم به سمت راست چرخوندم و تقریبا چند قدم عقب رفته بودم و یک قدم دیگه به کمد میرسیدم،زیر لبم رو لمس کردم و چشمام و جمع کردم،چنگی به کمرش زدم و چرخیدیم و پشتش به کمد خورد و من جلوش قرار گرفته بودم و دستاش روی سینه هام نشست.

چون یک دفعه ای بود تعجب کرده بود و چند بار پشت هم پلک زد و با تعجب گفت:چرا رم میکنی؟دردم گرفت!

ضربه ای روی سینم زد و خواست فاصله بگیره ولی من جلوتر رفتم و تقریبا چند سانتی فاصله صورت هامون بود.

سرش رو تا جایی که میتونست عقب کشید و گفت:چه غلطی میکنی؟

_مگه همینو نمیخواستی؟

یکی از دستام رو از روی کمرش پایین کشیدم و باسنش رو لمس کردم.

آب دهنش رو جوری قورت داد که من هم از تکون خوردن به وضوح گلوش حس کردم که چه حسی داره.
جلوتر رفتم و تقریبا توی صورتش و مماس با لب هاش گفتم:حواست باشه دفعه بعد با کی،چطور رفتار می‌کنی.

یکم قدم عقب رفتم و دستام باز کردم و پوزخندی زدم.
دیگه حتما فهمیده من کسی نیستم که بخواد با اینجور رفتار کردن،عقب بکشم...

*****

اینم از پارت چهارم🦄🌈

ووت و کامنت یادتون نره🌹

بزارید نگم از ادامش و پارت بعد💆🏻‍♀️👀😁(لباس لیسا اول پارت گذاشتم)

زود شرطا رو برسونید تا پارت بعدی و بزارم🌝

پارت بعد:12ووت و کامنت

Badboy,Badgirl{complete}Where stories live. Discover now