چرا آنقدر زود شرطا رسید🌚😅نرسونید من امتحانام تازه شروع شده😂💔(برسونیدا ولی نه زود😐)
پارت بعد:۳۴ ووت
___________________________________________
استایل های این پارت👇🏼👇🏼👇🏼
"جیمین"
با خستگی نفس عمیقی کشیدم و سفارش مشتری که جلوم ایستاده بود و ثبت کردم:دوتا لاته و یدونه چای بابونه،درسته؟
دختر با سر تایید کرد.
کارتشو به دستش دادم به سمت چپ و پیشخوان اصلی اشاره کردم:اون سمت سفارشتونو تحویل بگیرید.
پسری که همراهم کار میکرد شروع به آماده کردن سفارش کرد،تو این هفته هر روز اینجا بودم ولی هیچکاری نتونسته بودم بکنم و این برای منی که از ارتباط با آدما متنفر بودم عذاب بزرگی بود، فقط میدونستم مینا داره یک کارایی میکنه و برنامه داره شعبه جدیدی توی گانگنام باز کنه.
نمیدونم دقیقا پولشو از کجا آورده بود،چون تا اونجایی که میدونستم پدر مادرش با کارش مخالف بودن و هیچ کمک مالی بهش نمیکردن.
برای گرفتن سفارش بعدی به صفحه دیجیتالی ثبت سفارش خیره شدم و گفتم:چی میل دارین؟
_امریکانو...یدونه...
با صدای اشنا،با تردید نگاهمو بالا کشیدم و به صورت فرد مقابلم نگاه کردم،نگاهی مشابه داشت و با دقت نگاهم میکرد.
بلاخره پیداش شده بود...یوک سونگجه...
مینا که تا الان نبود،از ناکجا آباد ظاهر شد و با لبخند بزرگی دستشو دور بازوش حلقه کرد.
YOU ARE READING
Badboy,Badgirl{complete}
Fanfiction◉ نام فن فیک: #پسربد_دختربد ◉ ژانر:عاشقانه_دانشگاهی_اسمات • ◉ قسمتی از فیک: لیسا در حالی داد میزد از پشت سرم گفت:کی لذت برد؟این تو بودی که اینجا اومدی. برگشتم و ابروهامو بالا دادم و گفتم:پس تو چرا قبول کردی؟! در حالی که از جلوم رد میشد و در ماشینش ک...