پارت بعدی:25 ووت
پارت قبلی نرسیده بود ووت هاش ولی این پارتو پابلیش کردم که زیاد فاصله نباشه بین آپدیت های پارت ها...___________________________________________
"لیسا"
با تمام قدرتم به فرمون فشار میاوردم تا ماشینو به سمت چپ ببرم ولی جونگکوک اجازه نمیداد و تمام قدرت ماشینش و برای حبس کردن ما به کار گرفته بود.
صدای جیغم بالا رفت:چه غلطی داری میکنیییییی؟؟از طریق هندزفری کوچیکی که برای ارتباط بهم داده بود،میدونستم صدامو میشنوه.
صداشو شنیدم که گفت:بعدا برات توضیح میدم،الان بردن مهم ترین چیزه...
بار دیگه فاصله گرفت و اینبار از پشت به ماشین زرد رنگ کوبید که چرخی توی هوا زد و با ضرب و روی سقف توی جاده افتاد و چند بار روی زمین چرخ خورد.
بخاطر سرعت زیادی که داشتیم نمیتونستم درست ببینم چه بلایی داره سرش میاد ولی ماشین قرمز رنگی که یکی دیگه از شرکت کننده ها بود،بخاطر ناگهانی افتادن ماشین زرد رنگ وسط پیست،با سرعت بهش کوبید.
صدای تشویق ها بالا گرفته بود.
نمیفهمیدم چه اتفاقی داره میوفته،این چه کوفتی بود دیگه؟
چرا بقیه داشتن تشویق میکردن؟؟اون یارو اگر نمیمرد،احتمالا آسیب جدی ای میدید.
این براشون خوشحال کننده بود؟؟
گوشی هنوز توی گوشم بود ولی صدای جونگکوک و نداشتم،با فریاد و حرص چندین بار اسمش و جیغ کشیدم ولی ارتباط و قطع کرده بود.
دستم بخاطر ضرباتی که به فرمون از حرص زده بودم،درد میکرد.
با نگاه ترسیده به ماشین آبی رنگی که تنها بازیکن باقی مونده غیر از من و جونگکوک بود نگاه کردم...
صحنه های بی حوصله ورق زدن برگه هایی که جونگکوک بهم قبل از مسابقه داد تا امضا کنم،از جلوی چشمام رد شد.چرا بدون خوندن امضاشون کردم؟؟
فکر میکردم مثل مسابقه هایی که تا حالا دادم برای رضایت از دادن پول ها به فرد برنده هستن و امضاشون کردم.
داشت گریم میگرفت.
من برای چیزای الکی راحت گریه نمیکردم ولی...یعنی قراره اینجا بمیرم؟ترس از مرگ باعث سست شدن پاهام شده بود.
به پیچ رسیدیم...من نمیزارم..
اینجا نمیمیرم!
نه حداقل قبل از اینکه برای اون پسره احمق تلافی نکردم!
فرمونو چرخوندم و توی مسیر برگشت افتادم،فقط یکم دیگه مونده بود.
با تکون شدیدی که ماشین خورد و به جلو پرت شدم،صدای جیغم از شکستن شیشه پشتی ماشینم و پرت شدن قوطی ای فلزی که باعث شکستن شیشه شده بود بلند شد،خورده شیشه ها روم پاشیده شد و باعث پاره شدن پیراهنم شد.
YOU ARE READING
Badboy,Badgirl{complete}
Fanfiction◉ نام فن فیک: #پسربد_دختربد ◉ ژانر:عاشقانه_دانشگاهی_اسمات • ◉ قسمتی از فیک: لیسا در حالی داد میزد از پشت سرم گفت:کی لذت برد؟این تو بودی که اینجا اومدی. برگشتم و ابروهامو بالا دادم و گفتم:پس تو چرا قبول کردی؟! در حالی که از جلوم رد میشد و در ماشینش ک...