part36

871 118 43
                                    

عه وا:)
دیدید چی شد؟
چند پارت دیگه به پارت آخر نمونده:))
اما نگران نباشید که توی همین ژانر و مایه ها و کاراکتر های باحال و پارت های طولانی تر دارم یک فیک جدید می‌نویسم و وقتی این بوک تموم شد اونو شروع میکنیم⁦(~‾▿‾)~⁩
حمایت یادتون نره😘💛

تصوراتتونو چه یونگ به هم ریخت🤣جیمینو ندیده بود،یکی دیگه بوددد...

پارت بعد:۴۸ ووت

___________________________________________



نامحسوس جلو رفتم و تقریبا به پشت مبلی که روش نشسته بودن رسیدم با اینکه اصلا دلم نمی‌خواست مثل روزی که به کافه رفتم،دخالتی توی این قضیه بکنم ولی برام سوال شده بود که مینا و سونگجه چرا به همراه لارا هر سه اینجا بودن و باهم سر یه میز نشسته بودن و نوشیدنی میخوردن!


این واقعا عجیب بود!

یا حداقل من اینجوری حس میکردم...


روی صندلی کناریشون نشستم و لیوانی که جلوم گرفته شد و برداشتم و نمایشی کمی خوردم،الان اصلا موقعیت خوبی برای مست کردن و نوشیدنی خوردن نبود پس ترجیح میدادم فقط اداشو در بیارم.

_بنظر من درست ترین کار همین بود که همه قبول کردیم اون برده!

لارا با صدای ضایع و نحسش گفت:جیمین از اولم دنبال همین بود،اون پسر فکر می‌کنه خیلی باهوشه ولی به هم زدن این نامزدی به نفع من تموم شد.

حالا که جیمین نامزدیو به هم زد،پدرش به پدرم گفته که اونا اصلا همچین قصدی ندارن چون پول زیادی باید پرداخت کنن در این صورت هر طور شده به سمت من برمیگرده...اونجوری همه چی برای من میشه و پرتش میکنم بیرون تا از باهوش بودنش بهره ببره.


مینا با صدای گرفته ای گفت:هر کاری میکنید،سهم من یادتون نره،هر طور شده باید بتونم اون شعبه گانگنامو بگیرم...اگر از اول جیمین رو میشناختم اینجوری نمیشد ولی الانم به نفعتونه پس وسط کار های من سنگ نندازید.

ناخنمو به دندون گرفته بودم و پامو عصبی تکون میدادم.

به من ربطی نداره...به من ربطی نداره...

آره،به من ربطی ندارهههه....هر کار بخوان بکنن به من چه؟

ولی دارن در مورد جیمین حرف میزنن!

خب جیمینم به من ربط نداره...من ردش کردم!

چنگی به جلوی موهام زدم و لعنتی فرستادم:خریت کردم!من که عین چی دوسش دارم برای چی ردش کردم؟آییش همش بخاطر این لارای عوضیه...جیمین گفت دوسش نداشته چرا باید جایگزین باشم اخه؟چمیدونم اصلا...!


با شنیدن صدای مردونه و جذاب،در عین حال آشنایی اخم کمرنگی بین ابروهام اومد،موهام تو صورتم بود و به جلو خم شده بودم و سرم توی دستام بود،پس نمیتونست صورتمو ببینه،کمی به سمت راست گردنمو چرخوندم و از بین موهای اویزونم،صورت جه یون که کنار میزشون ایستاده بود و هر سه بلند شده بودن و لیواناشونو به هم زدنو دیدم.

Badboy,Badgirl{complete}Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora