"لیسا"
چند ثانیه همونجوری که به کمد تکیه داده بودم بی حرکت فقط نگاهش کردم که روی نیمکت سفید رنگ وسط اتاق و روبروی کمد ها نشست و شروع به باز کردن بند کتونی هاش کرد.
نمیدونم چرا فکر کرده بود که اگه اینجوری رفتار کنه خیلی باحال بنظر میاد و حال منو و میگیره!!!
چون به وضوح غرور و توی چشماش دیده بودم.
کم کم به خودم اومدم و قفسه سینم شروع به حرکت کرد و صدای خندم توی فضا پیچید.
انگار یکی سیلی زده بود بهم،من برای چی اومدم اینجا و به چی ختم شد.دستی به موهام کشیدم و به یه طرف هدایتشون کردم و بدون فکر جلوتر رفتم و دست روی عضله های شونه اش گذاشتم و باعث شد بالا تنش و بالا بیاره و وقتی صاف نشست،زانوهام که با بوت های بلند و مشکی رنگم پوشونده شده بود و،دو طرف رون پاهاش روی نیمکت گذاشتم و دستم و دور گردنش حلقه کردم و با لمس لب هاش روی لب هام شروع به بوسیدنش کردم.
چون فشار زیادی روی گردنش بود دست زیر باسنم گذاشت و دامنم و جمع کرد و بازوش دور کمرم و گرفت.
اولش نمیتونست خودش و هماهنگ کنه،تند و با عطش میبوسیدمش،ولی بعد چند ثانیه شروع به همراهی کرد و اون هم جواب بوسه هام و میداد.
بعد چند ثانیه بوسیدن،عقب کشیدم و شروع به نفس نفس زدن کردم.
روی پاهام ایستادم و پشت دستمو روی دهنم کشیدم.
این فقط یک بوسه بود تا بهش ثابت کنم.
اینکه موقعی که نزدیکم شد نترسیدم،منو با این چیزا نه میتونه تهدید کنه نه بترسونه.در حالی که تند نفس میکشیدم گفتم:حرفام چیز دیگه ای بود ولی اینو یادت باشه،من از کسی دستور نمی گیرم.
این فقط یک بوسه بود،بدون هیچ اهمیتی.کت لیم و برداشتم و به سمت در رفتم و بیرون اومدم.
"چه یونگ"
پوست لبم و بیشتر و بیشتر به دندون گرفتم و کندم و پام با استرس زیر میز تکون میخورد.
لیسا رفته بود و تنها پشت میز کافه نشسته بودم.
این مسئله ای نبود،ولی اینکه جیمین جلوم،درست توی فاصله نیم متریم نشسته بود و بهم نگاه میکرد،قلبم و دیوانه وار به پمپاژ خون توی تمام بدنم وادار میکرد و دست و پام بیشتر از قبل یخ میشد.
این اولین باری بود که باهام حرف زده بود و با گفتن
"تویی که نمیدونم اسمت چیه؛بیا با هم حرف بزنیم"
تا اینجا دنبالش اومده بودم.مگه میشه بخواد باهام حرف بزنه و اصلا برای اولین بار بهم نگاه کنه و وجود منو حس کنه و من قبول نکنم؟
از خدامه...!!!بی حرف فقط به گوشیش نگاه میکرد و انگار دنبال چیزی میگشت.
دست لرزونم رو بالا آوردم و دور لیوان آیس امریکانویی که نمیدونم کی جلوم روی میز قرار گرفته بود پیچیدم ولی قدرت بلند کردنش رو توی خودم نمیدیدم.
YOU ARE READING
Badboy,Badgirl{complete}
Fanfiction◉ نام فن فیک: #پسربد_دختربد ◉ ژانر:عاشقانه_دانشگاهی_اسمات • ◉ قسمتی از فیک: لیسا در حالی داد میزد از پشت سرم گفت:کی لذت برد؟این تو بودی که اینجا اومدی. برگشتم و ابروهامو بالا دادم و گفتم:پس تو چرا قبول کردی؟! در حالی که از جلوم رد میشد و در ماشینش ک...