part28

919 115 42
                                    

اهم اهم،خب...حرفی ندارم در این مورد،لذت ببرید...😂👀

پارت بعد:۳۲ووت

___________________________________________

لباسی که لیسا پارت قبل و این پارت تنش بوده رو براتون میزارم👇🏼👇🏼👇🏼

لباسی که لیسا پارت قبل و این پارت تنش بوده رو براتون میزارم👇🏼👇🏼👇🏼

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


"لیسا"

بعد از دیدن اون دختره و جونگکوک که پشت سرش از اون راه بیرون اومد،نتونستم خودمو کنترل کنم و یکم شلوغش کردم ولی اصلا ناراضی نبودم.

وقتی یاد لبخندش و شکلات خوردنش میوفتم دلم میخواد دندوناشو خورد کنم،اگر میخواست با بقیه باشه چرا اومد دنبال من؟؟

چرا تو ماشین اون حرفو زد؟؟

اگر قصدش گیج و عصبی کردن من بود،موفق شده بود!

آییییش‌ چقدر از اون عوضی کفری شدم،چرا دستمو چسبیده بود؟

چه یونگ این کلاس هم نیومد و با میون کنار هم نشسته بودیم،همه سعی ام بر این بود که به اون دخترا که تنها کسایی بودن که توی دوره دانشجوییم تو دانشگاه بهشون دقت کرده بودم و میشناختمشون نگاه نکنم.

تا الان نمی‌دونستم همچین آویزون هایی هم تو کلاس هستن!

پامو عصبی تکون میدادم و منتظر بودم هر چه زودتر کلاس تموم شه،با لرزش گوشیم نگاهم به سمتش رفت و پیامی که اومده بودو باز کردم.

"بعد کلاست بیا ازمایشگاه"

به اسمی که برای شمارش سیو کرده بودم خیره شدم "وی کات"چرا این اسمو براش گذاشته بودم؟

معلوم بود زیاد بهش فکر کردم که همچین چیزی یادم مونده؛ فکمو محکم تر فشار دادم،فکر کنم باید یکم دیگه بزنمش تا دلم خنک بشه!

ارنجمو به دست میون زدم و در حالی که سوییچ ماشینو روی کتاب جلوش میذاشتم، گفتم: من سریع برمیگردم، تو ماشین منتظرم بمون.

استاد هنوز کامل جمله"کلاس تمومه"از دهنش بیرون نیومده بود که اولین نفر صاف ایستادم و با برداشتن کولم،به سمت در رفتم.

___________


وارد محوطه ی طبقه سوم شدم و به سمت پله های پهنی که به طبقه چهارم می‌رفت رفتم، اینجا و این طبقه کمتر کسی میومد و راهش میوفتاد چون توی کل ترم هامون چند واحد عملی بیشتر نداشتیم.

Badboy,Badgirl{complete}Where stories live. Discover now