در مسیر به کمال رسیدن جیرز🗿🔨ووت بدید.
امروز انقدر روز شلوغی برام بوده که دارم با یه چشم بیدار یه چشم خواب براتون پارت میزارم👽
پس حمایت کنید💛پارت بعد: ۴۸ووت
___________________________________________
دختر بیحالی که روش قرار گرفته بودمو ول کردم و به سمت چه یونگ و اون یکی دختره رفتم.
_ولش کن ببینم،تنها گیرش اوردیننننن.
به جیمین رو کردم و جیغ زدم:میخوای همینجوری نگاه کنیییی؟؟
انگار از چیزی میدید توی شک بود،ولی با صدای من به خودش اومد و میزی که جلوش برعکس روی زمین بود رو با پا به عقب هل داد و به سمت چه یونگ اومد و منم با آزاد کردن دست دختر از موهای بلند چه یونگ،کمکش کردم و جیمین از پشت کمرشو گرفت و بلندش کرد تا کمتر دست و پا بزنه و حمله کنه.
سونگجه هم دختری که با چه یونگ درگیر بود رو عقب کشید و فقط انواع فحش بود که میشنیدم.
نگاهی به اطرافمون کردم و عصبی گردنمو چرخوندم،حالا با این همه فیلم چیکار میکردم؟؟
با فکری که به ذهنم اومد لبخند پیروز مندانه ای زدم و داد زدم:فیلماتونو حتما سیو کنید که به هر کی از زاویه بهتر و دقیق تر گرفته باشه جایزه میدم!
چه یونگ بی حرکت توی بغل جیمین نگاهم کرد و جیمین در حالی که هنوز دستاش محکم از پشت دور کمر چه یونگ بود گفت:باز میخوای چیکار کنی...
لبخندم بزرگ تر شد...
چه یونگ سرشو به سمتش چرخوند و جیمین هم نگاهش کرد که چنگ بخاطر فاصله نزدیکشون،ضربه ای بهش زد که دستاش شل شد و ازش فاصله گرفت.
_جایزه چی؟!
یکی از افرادی که اونجا بود گفت که کلید ماشینمو بالا آوردم و ابرویی بالا انداختم:تا حالا بهتون پیشنهادی شده که نتونید ردش کنید؟
به چه یونگ نگاه کردم و کنارم ایستاده بود و دست به سینه نگاهم میکرد،لبخندی زدمو شونه ای بالا انداختم:کارم زود تموم میشه؛زنگ بزن به پلیس!
"چه یونگ"
خمیازه ای کشیدم و روی صندلی جا به جا شدم که افسر پلیسی که جلوم نشسته بود نگاهم کرد و گفت:هنوزم نمیخوای حرفی بزنی؟
چشمامو چرخوندم و دست به سینه شدم،لیسا هم ایستاده سر افسر دیگه ای که اونجا بود داد کشید:بازپرس...نمیفهمی؟(دستشو کنار شقیقه اش چرخوند و ادامه داد)حرفامو نمیتونی تحلیل کنی؟اونی که قربانی بوده ماییم نه اونا!
_خانم اول آروم باشید و بشینید سر جاتون،هنوز هیچی مشخص نیست ولی اون خانوم تو بیمارستانه و هنوز به هوش نیومده،ما مجبوریم اضهاراتتونو بگیریم و فعلا در بازداشتگاه باشید تا...
YOU ARE READING
Badboy,Badgirl{complete}
Fanfiction◉ نام فن فیک: #پسربد_دختربد ◉ ژانر:عاشقانه_دانشگاهی_اسمات • ◉ قسمتی از فیک: لیسا در حالی داد میزد از پشت سرم گفت:کی لذت برد؟این تو بودی که اینجا اومدی. برگشتم و ابروهامو بالا دادم و گفتم:پس تو چرا قبول کردی؟! در حالی که از جلوم رد میشد و در ماشینش ک...