هپی ۱۶k ویو😍😍باورم نمیشه آنقدر به بوکم لطف داشتید و وقت برای خوندنش گذاشتید،ممنونم از همگی😘💛✨
کی دلش اسمات جیرز میخواد؟🗿
نه فورا ولی حتما میاد🤣🤝🏼صبور باشید👽💕راستی این بوک تموم شد،یه بوک دیگه تو همین استایل خواهیم داشت،یادتون نره بهش سر بزنیدا😃
پارت بعد:۵۰ ووت
___________________________________________
"لیسا"
چه یونگ سرشو به شونم تکیه داده بود و خواب بود،امروز آنقدر انرژی مصرف کرده بود که درکش میکردم بتونه توی بازداشگاه بخوابه و عین خیالم نباشه که یکی رو راهی بیمارستان کردیم و خودمونم تو ایستگاه پلیسیم،حتی یه دزد فراری هم داریم که هنوز معلوم نیست گرفتیمش یا نه!
حالا که بهش فکر میکنم،چه وضعیت عالی ای بود...
دقیقا استایل خودمه!
افسری وارد بازداشگاه شد و به سمت قفل در اومد و بازش کرد،به سر چه یونگ فشار آورد و گفتم:یا،یا...بیدار شو.
گیج سرشو بلند کرد و بلند گفت:اجوشی،ما ازاد شدیم؟؟
مرد نگاهی به ما کرد و آروم گفت:فقط یک ساعت بازداشت بودید،ده سال زندان که نرفتید.
از جام بلند شدم و از جلوش رد شدم و آروم مثل خودش گفتم:چه فرقی داره،اینکه ما بیگناه اینجاییم خودش اشتباه شماست!
چه یونگ هم بیرون اومد و وارد سالن ساختمون شدیم که با دیدن جونگکوک و جیمین قدم هامو تند کردم و پرسیدم:گرفتیش؟؟
جونگکوک بی حرف و آروم نگاهم کرد و یهو لبخند بزرگی زد و ابروهاشو چند بار بالا انداخت.
ذوق زده جیغ آرومی کشیدم و مشتی به سینش زدم.
دستشو روی سینش گذاشت و اخمی کرد:عاااا!
چشمام گرد شد:چیه؟
_چرا باز میزنی!
چشمامو جمع کردمو آروم گفتم:لوس نشو،درد نداشت که!
آهی کشید و گفت:اگر در عوض کتک هایی که ازت خوردم یه دلار میگرفتم،الان میلیاردر بودم.پشتشو کرد و خواست بره که دنبالش رفتم و روی پشتش پریدم و دستمو دور گردنش حلقه کردم،برای اینکه نیوفتم،دستاش زیر پاهامو گرفت:یاا...
کنار گوششو بوسیدم و صورتمو به صورتش فشار دادم:میدونی که همش از روی عشق بوده،مگه نه؟
"جیمین"
به دونفری که کلا بقیه به یک طرفشونم نبود و داشتن باهم حال میکردن نگاه کردم و صورتمو جمع کردم.
همونجوری که دستام به لبه جیب شلوار لیم بود با دهن نیمه باز به حرکاتشون نگاه میکردم:اولین باره جونگکوکو اینجوری میبینم!
YOU ARE READING
Badboy,Badgirl{complete}
Fanfiction◉ نام فن فیک: #پسربد_دختربد ◉ ژانر:عاشقانه_دانشگاهی_اسمات • ◉ قسمتی از فیک: لیسا در حالی داد میزد از پشت سرم گفت:کی لذت برد؟این تو بودی که اینجا اومدی. برگشتم و ابروهامو بالا دادم و گفتم:پس تو چرا قبول کردی؟! در حالی که از جلوم رد میشد و در ماشینش ک...