part10🔞

2.1K 173 28
                                    


اگر اسمات دوست ندارید(می‌دونم همه می‌خونید🤦🏻‍♀️)و خوشتون نمیاد این پارتو کلا رد کنید،چیزی از روند داستان تغییر نمیکنه اگر نخونیدش چون اسماته.
ووت بدید تا پارت بعد هم آپ کنم😁🤭

______________________________

در و رها کرد و چند قدمی که تا در فاصله بود رو پر کرد و گفت:من می‌خوام باهات بخوابم لالیسا.

آنقدر جلو اومد که صورتمو با نفس هاش آتیش میزد.دستش صورتم و قسمتی از گردنمو قاب گرفت.

ناخودآگاه چشم هامو بستم و منتظر بودم،دلیلشو نمی‌دونم ولی منتظره بوسیده شدن بودم،بعد چند ثانیه چشم هامو باز کرد که دیدم بهم خیره شده.

به چشم های تیرش خیره شده بودم،این اشتباه بود اگه دلم میخواست ببوسمش؟!

کمی صورتم و جمع کردم و آروم گفتم:چیه؟

چیزی نگفت و لب هاشو روی لب هام حس کردم و شروع به بوسیدن هم کردیم.

لب هاش نرم بوسه های طولانی به لب هام میزد و من همراهیش میکردم.

به قدری از بوسه هاش خوشم اومده بود که اگه برای نفس گرفتن نبود دلم نمی‌خواست هرگز ازش جدا بشم.
اولش بی نهایت نرم می‌بوسید و یجورایی نوازشم میکرد ولی بعد از اینکه نفس کم آوردیم و از هم جدا شدیم،خیره به چشم هام لب زد:تو هم میخوای...

نفس عمیقی کشیدم و پیرهن سفیدشو از بین انگشتام که روی پهلو هاش بود و آزاد کردم و دست روی شونه هاش گذاشتم و گفتم:اگه نمی‌خواستم،الان اینجا نبودیم.

لب هامون دوباره روی هم نشست و اینبار خشن تر شروع کرد و لب هامو گاز می‌گرفتو مک های عمیقی میزد،مطمئن بودم بعدا خون مردگی و کبودی هاشو میتونم ببینم.

دست هایی که دور کمرم حلقه کرده بود و پایین تر برد و رون هام چنگ زد،اختلاف قدی ای که داشتیم باعث شده بود روی پنجه هام بمونم و اون سرشو پایین بگیره،وقتی فشار دستش روی پام بیشتر شد،دست هام دور گردنش محکم تر شد و با کمک دست هاش،پاهامو بالا کشیدم و دور کمرش حلقه کردم.
به راحتی بلندم کرد و حالا اون بود که سرشو بالا تر گرفته بود و من صورتشو اسیر کرده بودم و میبوسیدمش.

راهروی نسبتا طولانیو رد کرد و روی مبل نشست.

تمام مدت ناخن های بلندم لای موهاش می‌چرخید و علاقه شدیدی به،به هم ریختنشون پیدا کرده بودم.

تیشرت گشاد و آورسایزی تنم بود و همراهش به جای شلوار فقط لباس زیر پوشیده بودم و بالاتنه ام آزاد بود.
چون نشسته بود من روی پاهاش بودم،خودش پایین تنم رو به عقب و جلو حرکت میداد و این هم من هم خودش رو بی طاقت تر میکرد.

گرمی دست هاش زیر تیشرتم پوست کمرمو میسوزوند،با احساس دست هاش که بالا تر می‌رفت و نیپل های سینمو بین سر انگشت هاش فشار میداد،مور مورم شد.

بوسه رو قطع کردم و لبه های تیشرتمو گرفتم و از سرم درش اوردم،بدون هیچ لباسی و فقط با پنتی صورتی رنگم بودم.

کف دستش و روی سینم نوازش وار کشید و آروم سرش و جلو آورد و گاز محکمی از نیپلم گرفت به مکیدنو زبون کشیدن روش ادامه داد و باعث شد اه عمیقی بکشم و سرم و به عقب خم کردم.

روی زانوهام خودمو بالا تر کشیدم و صدای ناله هام خونه رو پر کرده بود،حرکات ماهرانش روی بدنم،وقتی تره قوه امو گاز گرفت به اوج رسیده بود و خیس شده بودم،گردنشو به سمت بالا هدایت کردم و لب پایینیش رو گاز گرفتم و یه جورایی روی سرش خیمه زده بودم و میبوسیدمش و بی جواب هم نمیموندم.

دکمه های پیراهنشو سریع و بی دقت باز کردم و شروع به باز کردن کمربند چرمیش کردم.

بدن ورزیده و شکم تیکه ایشو لمس کردم و شلوار لیشو کمی پایین کشیدم.

عضله های زیر شکم که به شکل وی بودن،جذاب ترین عضله مردا برای سکس بود و جونگکوک یکی از برجسته ترین هاشو داشت و همین وادارم میکرد ادامه بدم.خودش شلوارشو پایین تر فرستاد.

دیکشو توی دستم گرفتم و به ماساژ دادنش ادامه دادم.

نفس عمیقی کشید و بازدمش آنقدر طولانی بود که باعث شد لبخندی از روی رضایت بزنم و زبونمو نرم دور کلاهک دیکش کشیدم و وارد دهنم کردم.

به پشتی مبل تکیه داد و عقب تر رفت و ناله ای کرد،به زبون کشیدن و عقب جلو کردن صورتم ادامه دادم و دست هاش و روی بدنم و نوک سینه هام احساس میکردم،بعد مدتی اه بلندی کشید و بلند شد و شلوارشو کامل از پاش بیرون کشید.

روی زانوهام ایستادم و با یک دستش موهام رو جمع کرد و اعتراضی نکردم و اینبار اون بود که دیکشو عقب و جلو میکرد و بعد از مدتی حرکاتشو محکم تر کرد و با اه عمیقی کامش،روی سینه هام ریخته شد.

"جونگکوک"

اینکه بدون هیچ مقاومتی باهام همراهی میکرد باعث شده بود آروم تر باشم و دست از عادت همیشگی و رفتار های همیشگیم بکشم،با اینکه واقعا دلم میخواست دستاش و ببندم تا کاری نکنه و پوست سفیدشو رنگی کنم ولی جلوی خودمو گرفتم و اجازه دادم کاری که میخواد رو انجام بده،تلمبه زدن توی دهنش،چیزی بود تصورش هم لذت بهم میداد،چه برسه به انجام دادنش.
نمی‌دونم چطور شد که از خونه اونوو به اینجا رسیدم،ولی بعد از حرف هایی که بینمون زده شد باعث شد یهویی تصمیم بگیرم انجامش بدم و به خودم اومدم و پشت در آپارتمانش بودم و دیگه دیر شده بود برای پشیمونی،وقتی لباش و بدنش و لمس و حس کردم،پشیمونی ای نداشتم که ابرازش کنم...

پایان

*****

ووت و کامنت یادتون نره✨انتظار دارم بیشتر از قبل حمایت کنیدااا

Badboy,Badgirl{complete}Where stories live. Discover now