اینم پارت طولانی ای که خیلی منتظرش موندید تا برسه از راه😂🔞
امیدوارم(میدونمممم)لذت ببرید و سریع شرط هاشو برسونید چون پارت بعدی پارت آخره😟🥺من هنوز باورم نمیشه این بوکو تموم کردم😢دلم براش تنگ میشه به هر حال...پارت بعد:۵۵ ووت
___________________________________________
"چه یونگ"
با فاصله گرفتنش،چشم هامو باز کردم و دستمو به لب هام رسوندم،این اتفاقی که الان افتاده بود حتی یه بوسه درست و حسابی هم نبود ولی قلبم داشت دیوانه وار میزد.
انگار که یک مسافت طولانی بدون وقفه دویده باشم و الان که ایستادم حتی نمیتونم درست نفس بکشم...
این الان...اولین بوسه ما بود؟!
به چشم هاش که بدون اینکه ازم فاصله بگیره،خیره نگاهم میکرد،نگاه کردم و لب هام برای زدن حرفی از هم فاصله گرفت که بلافاصله دوباره با نزدیک شدن سرش و به هم رسیدن لب هامون شروع به بوسیدنم کرد.
مک های تند و عمیقی به لب هام میزد و کمرمو بیشتر بین دستاش فشرد،بجای سینه هاش دستامو بیشتر کش دادم و روی شونه هاش و دور گردنش حلقه کردم،انگار تازه باورم شده بود.
برعکس من که گردنمو جمع کرده بودم و باعث شده بود گردنشو بیشتر خم کنه جیمین با قدرت و محکم میبوسید و باعث میشد از همراهیش عقب بمونم و قلبم از هیجان بیشتر بزنه...
دستام یخ کرده بود و پایین تنمو با دستی که کمرمو میفشرد نزدیک خودش نگه داشته بود و تقریبا به هم چسبیده بودیم.
با حرکت کردنش به جلو،قدمی عقب رفتم و به دنبالش قدم های بیشتری برداشتم و با احساس دیوار از پشتم،بهش تکیه دادم و جیمین ساق دستاشو دور سرم به دیوار زد روم خیمه زده بود،پارچه تیشرت سفیدشو از قسمت پهلو ها بین انگشت هام جمع کردم و لب هامون از هم جدا شد،سرش پایین تر رفت و لب های داغشو روی پوست گردنم احساس میکردم.
ضربان قلبم از هزار هم گذشته بود،شونش روبروی صورتم بود و سرش داخل گردنم میچرخید و هر جایی که لب هاش مینشست،بلافاصله با سوزش پوستم مساوی میشد.
با کشیده شده گره کمربند حوله ای که تنم بود،چشم های بستمو،باز کردم و کف دستمو روی شونش فشار دادم.
از گردنم جدا شد و نیم قدمی عقب رفت،گیج نگاهم میکرد و لب هاش خیس بودن...
سعی کردم بهشون نگاه نکنم و به چشم هاش نگاه کردم:اینجا نمیشه...
چشماشو کمی گرد کرد و به اتاق نگاهی انداخت،انگار دنبال دلیل میگشت و به نظرش همه چی عادی بود.
دوباره سرش برگشت به سمتم و صداشو شنیدم:چرا نمیشه؟!
مات نگاهش میکردم،داشت باهام شوخی میکرد یا واقعا میپرسید؟تو تخت یکی دیگه،اونم نه هر کسی،تخت بهترین دوستم با کراشم سکس کنم؟
YOU ARE READING
Badboy,Badgirl{complete}
Fanfiction◉ نام فن فیک: #پسربد_دختربد ◉ ژانر:عاشقانه_دانشگاهی_اسمات • ◉ قسمتی از فیک: لیسا در حالی داد میزد از پشت سرم گفت:کی لذت برد؟این تو بودی که اینجا اومدی. برگشتم و ابروهامو بالا دادم و گفتم:پس تو چرا قبول کردی؟! در حالی که از جلوم رد میشد و در ماشینش ک...