Music:
Crazy in love -Sofia karlberg-☆👉🏻🌟
- اینو بگیر، بذار جلوی گلوش.
صدای خشدار مرد چهارشونه ای که روی صندلی لم داده و مثل یه حاکم کار اون ۲نفر رو زیر نظر داشت بین ناله هاشون طنین انداخت.
کوین، اون پسر تن برنزه با شنیدن این جمله نیشش باز شد، از داخل اون دختر بیرون کشید و برای اجرای دستور هری جلو رفت.
لایت های قرمز رنگی که دور تا دور سقف اتاق نصب شده بودن سعی در جبران تاریکی داشتن و خود این، سنگینی جو و جذابیت منظره رو چندین برابر جلوه میداد.
اهنگی که از نظر هری هیج معنی و مفهومی نداشت تو گوشش میپیچید و بیشتر باعث پوزخند و لذت بردنش ازین بازی میشد.
بازی ای که تازه داشت شروع میشد!
کوین چاقو رو از دست هری گرفت و با دنبال کردن نگاه بی تفاوت اون مرد، به تن عریان دختری که چهار دست و پا روی زمین با طنابِ دور گلوش به میله ی کنار تخت بسته شده بود رسید.
دختری که حالا با دیدن کوین که مثل جلادی چاقو به دست بالای سرش ایستاده بود، متوجه جدیت موضوع شده بود.
- ولی د...
- ششش...
هری بلافاصله حرفش و قطع کرد.
- مگه بهت اجازه دادم حرفی بزنی دارلینگ؟
دختر نگاهش رو از تیغه ی چاقو گرفت و روی زمین دوخت و از ترس اینکه مبادا بلای بدتری سرش بیاد برای ساکت نگه داشتن خودش لبهاش روی هم فشرد.
- پایین تر، نگه دار جلوی گلوش...
جمله ای بود که لبهای هری رو ترک کرد وحشت دختر رو از مصمم بودن تصمیم اونا بیشتر کرد.
- نه، خواهش میکنم...
چیکار میخواید کنید؟با سراسیمگی نالید، صداش میلرزید و ستون فقراتش از ترس بلایی که ممکن بود سرش بیاد منجمد شده بود.
هری با دیدن وحشتِ توی چشمای دختر که به راحتی از لرزش صداش هم مشخص بود، لبخندی از سر رضایت زد و از روی صندلی روبه روی اونها بلند شد.
- داری دختر بدی میشی.
تا اینجای کار که به اندازه کافی بهت خوش گذشته! هممم؟!کوین با یاداوری ناله های دختر و طوری که زیرش اسمش رو صدا میزد و ارضا میشد ناخوداگاه نیشخندی زد، خودشم تا الان اوقات خوشی رو سپری کرده بود!
هری انگشتش رو در امتداد ستون فقرات دختر که قطرات سرد عرقش زیر نور قرمز برق میزدن کشید.
- الانم قرار نیست بد بگذره.
با محکم تر شدن فشار دستش روی بدن اون، زیرلب ادامه داد :
YOU ARE READING
S.F.P
Fanfiction❗داستان "ساکر فور پین" از این به بعد در این اکانت آپ میشه❗ [L.S][Z.M] - دو حالت وجود داره، یا آدما نمیتونن همو بشناسن، خسته میشن و میرن؛ یا میتونن بشناسن، میترسن و میرن... + یه حالت دیگه هم هست! اینکه بشناسن، بترسن... ولی نتونن برن... °𝓨𝓸𝓾 𝓫𝓾...