▪️38▪️

983 143 195
                                    

هلّو شفتالوهای سی:)...🫂💗
خوبید؟ چخبراااا؟🎀

به یکی از ریدرا قول داده بودم تا اخر هفته پارت بذارم، درسته جمعست و دقیقا آخرین روز هفته ولی درهر صورت here I am...️🤠🥂

زود بریم سراغ پارت جدید که خودم شخصا خیلی دوسش دارم:)

🎵:
Star shopping -Lil Peep-

Dollhouse -The weeknd ft Lily Depp-

Bored -Billie Eilish-
Never left my mind -Plaza-

*طبق فضای داستان اهنگارو به ترتیب پخش کنید.

☆👉🏻🌟

- بابا...

لبهای سرخابی رنگش با صدای بچگونه اش این کلمه رو لب زدن. موهای فرفریش صورتش رو پوشونده بود و چشمهای سبز رنگ درشتش رو از دید مخفی میکرد.
با دستهای کوچکش از دستگیره ی در آویزون شد و نگاهی مردد به داخل اتاق انداخت. صداهایی که به گوشش میرسید نشون میداد که پدرش اونجاست.

- بابایی...

اینبار بدون اینکه منتظر جوابی بمونه وارد اتاق شد. تاریک بود. با قدمهای نامطمئن و کوتاه به سمت تنها نقطه ی روشن اتاق رفت و از پشت به مردی که پشت میز نشسته بود نزدیک شد. مثل همیشه مشغول کار بود.

- نمیای شام؟

با نزدیک شدن به اون مرد و آویزون شدن از گردنش پرسید.

- مواظب باش

قبل اینکه بتونه حلقه ی دستش رو دور گردن اون سفت تر کنه جسم کوچکش‌کنار زده شد.

- مواظب باش کثیف نشی

اون مرد با بالا بردن دستهاش گفت و نگاه پسر بچه که ازش فاصله گرفته بود روی دست های پدرش چرخید.
خون از دستش چکه میکرد و دستکش جراحی که به دست داشت تماما به رنگ سرخ آغشته بود. جثه ی بزرگ اون مرد مانع دیده شدن اونچه روی میز بود میشد ولی هری میتونست بوی تندی رو که تو هوا پخش شده بود حس کنه.

- بابا

هری درحالیکه قلبش به تپش افتاده بود لب زد.

- چیکار داری میکنی؟..

سعی کرد خودش رو عادی جلوه بده تا در عالم بچگانه ی خودش بتونه اعتماد پدرش رو بدست بیاره، با این حال رنگش پریده بود و لرزش خفیف تو صداش بود.

دزموند بدون پاسخی دستکشهای آلوده رو از دستاش بیرون اورد و برداشتن یک قدمش کافی بود تا اونچه روی میز بود دربرابر چشمهای بهت زده ی هری نمایان بشه.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 28 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

S.F.PWhere stories live. Discover now