هلّوووووو ساکر فور پینای منننن😁😍
چطور مطوریدددد؟
*در پوست خود نگنجیدنننن*
عاقا اینم از آخرین پارت قدیمی مون🥺
یه پارت ۱۶ کا کلمه ای، تقدیم شما😌برید حسابی بترکونید تا خستگیام در بره🌚🖤
هشدار👹:
با آمادگی کامل برید جلو که قراره سر این پارت حسابی آب پاشی داشته باشیم🤭💦🧻🧼Music:
After dark - Mr.kitty-
I did s.th bad -Taylor-
Power- Isak danielson-حواستون به چنل باشه چون قراره کلی چیز بذارم.
☆👉🏻🌟
🎵:after dark
"دلم تنگ شده... تنها زندگی کردن از چیزی که فکر میکردم سخت تره! میخوام برگردم لندن... پیش لویی و نینا... دلم واقعا بهشون تنگ شده..."
بارونی که به ناگه شدت گرفته بود با برخورد به پنجره های خونه سروصدا میکرد و انگار قصد نفوذ از شیشه های نه چندان محکم رو داشت.
لیام صورتش رو به سمت پشتی کاناپه چرخوند و سعی کرد کمی هم شده بخوابه. هیچ وقت هوای بارونی رو دوست نداشت، تو این هوا دلش میگرفت و درست مثل همون آسمون ابری میشد.
شباهتی که بردفورد با لندن داشت همین بارش های ناگهانیش بود. لحظه ای آفتاب میدرخشید و لحظه ای دیگه ابرهای خاکستری کل آسمون آبی رنگ رو میپوشوندن و اجازه ی رسیدن پرتوهای خورشید رو به زمینی ها نمیدادن. انگار که لایقش نیستن، لایق این گرما و نورِ بی دریغ!...
تلاشش برای خواب بی فایده بود هرچند که از شدت خستگی چشماش خمار شده بود. با کلافگی غلتی زد و نفس سنگینشو بیرون داد. صدای زنگ خونه تو اون لحظه براش دور از انتظار ترین اتفاق ممکن بود.
از جاش بلند شد و با قدم های سست به سمت در رفت.
فکر اینکه تو همچین بارونی کی میتونه بهش سر زده باشه ذهنش رو به چالش کشید... اگه بازم سروکله ی استیون پیدا شده بود چی؟ اینبار باید چیکار میکرد... از خودش پرسید و زیرلب آهی کشید.با شنیدن دوباره ی صدای زنگ و ضربه های بی امانش روی در، تردید رو کنار گذاشت و بدون پرسیدن کلمه ای لای در رو باز کرد.
-زین...
با غافلگیری نجوا کرد.
باید اعتراف میکرد انتظار دیدن هرکسی رو داشت جز اون پسری که مثل موش آب کشیده پشت در ایستاده بود و زیر قطره های بارون بهش خیره شده بود.-تو راه یهو بارون گرفت!!...
زین با دیدن تعجب لیام زیر لب گفت و دستاش رو دو طرف بدنش باز کرد.
-ب.. بیا تو..
لیام درحالیکه سرش و از لای در بیرون برده و با سراسیمگی اطراف رو میپایید، از بازوی زین گرفت و اونو داخل خونه کشید.
YOU ARE READING
S.F.P
Fanfiction❗داستان "ساکر فور پین" از این به بعد در این اکانت آپ میشه❗ [L.S][Z.M] - دو حالت وجود داره، یا آدما نمیتونن همو بشناسن، خسته میشن و میرن؛ یا میتونن بشناسن، میترسن و میرن... + یه حالت دیگه هم هست! اینکه بشناسن، بترسن... ولی نتونن برن... °𝓨𝓸𝓾 𝓫𝓾...