سلام بر شفاتیلم، خوبید؟
ننه چقد بزرگ شدییید:")
ببینم کیا هستن هنوز اعلام حضور کنید👻امیدوارم با پارت جدید حال کنید،
فقط لطفا قبل خوندن این پارت یه سر به پارت قبلی بزنید تا هم یادتون بیفته داستان از کجا مونده و هم اگه ووت ندادید بدید👀این اواخر هم بخاطر خرابی وی پی انا و هم بخاطر غیبت طولانی خودم کلا امار بوک بهم خورده، پس تا میتونید حمایت کنید که نیازه💖
یاالله، بزنید بریم👀🏃🏻♀️
☆👉🏻🌟
- خب دیگه حالا که سیر شدی پاشو تکلیفاتو بنویس.
لیام شبیه مامانا گفت و با برداشتن بشقابایی که غذای داخلشون دست نخورده باقی مونده بود از جاش بلند شد.
زین با نوشیدن جرعه ای آبجو، محتویات دهنش رو بلعید و با حالت ریلکسی به صندلیش تکیه داد.
- چه عجله ایه؟!
زین بدون توجه به حرف لیام نگاهی به اطراف انداخت و با دیدن تلویزیون گوشه ی خونه با کنجکاوی به سمت هال رفت.
- پسررر! نگفته بودی پلی استیشن داری!
زین که حالا جلوی تلویزیون ایستاده و به کنسول بازی لیام زل زده بود با صدای بلندی گفت و شروع کرد به دستکاری کردن اون.
- مال صابخونه ست.
- بیا یه دست بازی کنیم!
روی کاناپه ی جلوی تلویزیون نشست و گیم پد ها رو از روی میز برداشت.
- حرفشم نزن.
- فقط یه دستتت
- همین الانشم دیر شده
- براااادر لیامممم...؟!
زین به اصرارش ادامه داد.
- آااه... بیخیالللل...
با شنیدن طوری که زین صداش زده بود، لیام با کلافگی دستش رو روی چشماش فشرد.
- زود تمومش میکنیم!
- گفتم که نه..
- میترسی ببازی؟
زین برای تحریک کردن لیام با پوزخند گفت و لیام چشماش رو ریز کرد.
- معلومه که من نمی بازم
- خیلی از خودت مطمئنی،
زین با گرفتن دسته ی بازی به طرف لیام گفت و ابروهاش رو با شیطنت بالا انداخت.
- پس بیا شرط ببندیم!
دسته رو به لیام داد و نگاه منتظری بهش انداخت.
ESTÁS LEYENDO
S.F.P
Fanfic❗داستان "ساکر فور پین" از این به بعد در این اکانت آپ میشه❗ [L.S][Z.M] - دو حالت وجود داره، یا آدما نمیتونن همو بشناسن، خسته میشن و میرن؛ یا میتونن بشناسن، میترسن و میرن... + یه حالت دیگه هم هست! اینکه بشناسن، بترسن... ولی نتونن برن... °𝓨𝓸𝓾 𝓫𝓾...