یونگی دوباره زنگ زد
جیمین در حالیکه ربدوشامبرش و میپوشید در و با هول باز کرد
یونگی: کجا بودی؟ هر چقدر در زدم با..
یونگی با دیدن مرد بتایی که هول هولکی لباسش و برداشت و از در بیرون رفت، نفسش گرفت..
احتیاجی به توضیح نبود..
اصلا چیزی نیاز به توجیه و توضیح نداشت اما یونگی نزدیک بود بزنه زیر گریه..
دلش میخواست اون مردی که با جیمین بود و بکشه و بعد به جیمین بگه انقدر برات کم بودم که دوساعت بعد از رابطمون با یه نفر دیگه خوابیدی؟
جیمین: یونگی
یونگی نگاهش به بالا تنه ی لخت جیمین که از زیر ربدوشامبرش معلوم بود، انداخت و به طرف دیگه ای خیره شد و دنبال بهانه ای گشت تا زودتر ازونجا بره
جیمین صورت یونگی و گرفت: داری چه فکر غلطی با خودت میکنی که دیگه به چشمام نگاه نمیکنی؟
یونگی: تو دقیقا دو ساعت بعده سکسمون با یکی دیگه خوابیدی انقدر .. کمم برات؟
جیمین: چیی؟
یونگی: میدونم طبق قانون میتونی با هرکسی هر وقت که خواستی باشی اما ما قرار گذاشته بودیم فعلا با کسی نباشیم
جیمین: کم چرت بگو طرف فقط ماسوژورم بود
یونگی: اره دیگه سکس ماساژور
جیمین: سکس ماساژور چه کوفتیه.. فقط ماساژم میداد همین
یونگی: فقط ماساژور نداریم
جیمین: داریم.. تو چرا انقدر شک داری به من؟.. بعدشم اگه واقعا با کسی خوابیده باشم بهت میگم ازت نمیترسم که..
یونگی: چرا از رباتا استفاده نکردی؟
جیمین پوفی کشید و گفت: دوستم بهم پیشنهاد داد از ماسور های آدم استفاده کنم چون حس بهتری داره.. حقم داشت واقعا بهتره
یونگی همچنان با تردید بهش نگاه میکرد
جیمین اهی کشید و دستش و جلو برد: سابقمو چک کن
یونگی: نه هرچی بگی باور میکنم لازم نیست
جیمین: گفتم چکش کن دیگه ببین بعد از خودت با کسی بودم یا نه
یونگی لبش و گزید و گفت: نمیخواد
جیمین لباشون و بهم کوبوند و بعد از چندتا مک محکم ازش جدا شد: هر وقت بهم شک کردی فقط بیا چکش کن.. من بهت دروغ نمیگم یونگیا.. هنوزم تنها سکس پارتنرم تویی
یونگی لبخندی زد و تن جیمین و در اغوش گرفت و سختتر بفکر فرو رفت...
این چه مریضی ای بود که بهش گرفتار شده بود؟ چرا دوست نداشت جیمین و با بقیه ببینه؟ چرا فکر کردن به این موضوع اذیتش میکرد؟ چرا ارزو میکرد هیچوقت جای اون الفای بیچاره نباشه؟
YOU ARE READING
Brave New World
Fanfiction(completed) couples: taekook, yoonmin, namjin, hopemin genres: dystopian, smut, fantasy, angst, romance خلاصه: سال ۲۴۵۰ میلادی... یه دنیای مدرن که برای ادمای سیصد سال قبل یه کابوس حساب میشه! یه زندگی دقیقا مخالف اون چیزی که در قرن بیست و یک وجود دا...