سلاااام به ریدرای مهربون و صبور بریو نیو ورلد😻😘بچه ها واقعا بخاطر این دو هفته وقفه ای که افتاد خیلی متاسفم..
اینو بدونید نگاهتون و وقتی که برای داستان میذارید خیلی زیااااااااد برام ارزشمنده و این وقفه ای هم که افتاد بخاطر این بود که نمیخواستم یه چیز بیخود و بی معنی به داستان پیوند بخوره و شما خدای نکرده احساس کنید وقتتون داره با خوندن بریو تلف میشه..
بازم میگم واقعا متاسفم میدونم خیلی ضد حاله بین داستان خوندن وقفه بیفته ولی بهتون قول میدم بیشتر سعی کنم و نوشتنم بهتر شه انقدری که وسط داستان احتیاج به وقفه پیدا نکنیم.. ممنون از درک و فهمتون🙌 همتون و میماچم😚💜💜
قبل از اینکه پارت و آپ کنم یه خلاصه ی کوچیک داشته باشیم واسه مرور داستان تا به اینجا...
__________________
خلاصه: ده تا کاراکترمون از دنیای مدرن فرار کردن و چند کیلومتر اونطرف تر توی یه روستا با خانواده ای آشنا میشن و کم کم با کمک اونها و بقیه ی مردم روستا برای خودشون خونه ای میسازن و سعی میکنن بجای زندگی ربات واری که قبلا تو دنیای مدرن تجربه کردن اینبار بیشتر انسان باشن و خیلی بیشتر شبیه آدما رفتار کنن..
توی اخرین پارتی که اپ شده بود به اونجا رسیدیم که هر کدومشون شغلی برای خودشون دست و پا کردن و بیشتر از قبل با مردم روستا خو گرفتن و دوست شدن، جونگکوک داره روی چاه و لوله کشی کار میکنه، تهیونگ میخواد خونه های روستا رو با امکانات بهتری بسازه، جیمین پزشک یا همون حکیم روستا شده، چانیول و یونگی روی ماشین و تفنگ ساختن تمرکز کردن و بکهیون و جین مشغول درست کردن یه لیست از غذا های خوشمزه ی مردم روستا با طرز تهیه های دقیقشن، نامجون و هوسوک هم طبق قراری که داشتن به اونسوم و تانیا توی زمین داری و باغداری کمک میکنن...
می نا هم ماه های اخر بارداریشه و مدام سعی میکنه از خانومای روستا راجب بارداری و بچه داری رو یاد بگیره و خودش و برای زایمان و بچش آماده کنه...
چانبک نامزد کردن، همشون تو عاشقانه ترین و بهترین لحظات زندگیشونن و حتی هوسوک هم بعد از اینکه با خودش روراست شده و فهمیده از می نا خوشش میاد داره سعی میکنه با بچشون هم کنار بیاد و دوسش داشته باشه..
البته همشون همچنان توی دوگانگی و کلنجار رفتن با خودشونن چون اون ارزش هایی که هر چند اشتباه باهاش بدنیا اومدن و نزدیک سی سال با اونها بزرگ شدن، زمین تا اسمون با ارزش های مردم این روستا متفاوته و ده تا شخصیتمون کلی زمان میبره تا کاملا عادت های دیرینشون رو فراموش کنن و مثل مردم عادی زندگی کنن...
_____________
خب حالا دیگه کاملا اماده اید واسه پارتای جدید... لطفا دوسشون داشته باشید😍🤗
هر نقد و نظر و شکایت و سوالی هم داشتید در خدمتم(◕ᴗ◕✿)
YOU ARE READING
Brave New World
Fanfiction(completed) couples: taekook, yoonmin, namjin, hopemin genres: dystopian, smut, fantasy, angst, romance خلاصه: سال ۲۴۵۰ میلادی... یه دنیای مدرن که برای ادمای سیصد سال قبل یه کابوس حساب میشه! یه زندگی دقیقا مخالف اون چیزی که در قرن بیست و یک وجود دا...