راجب ردیاب چندین سال قبل از تولد یونگی متوجه شده بودم ولی اونموقع برام مهم نبود.. هیچوقت فکر نمیکردم یروز دلم بخواد از یونوون جدا بشم و از دستش فرار کنم، تا وقتیکه باردار شدم و متوجه شدم یونوون بقدری از بچه دار شدن و خانواده داشتن وحشت داره و متنفره که حتی حاضره با من تو کوره بپره ولی بچمون بدنیا نیاد... اون موقع بود که ردیاب و بیرون اوردم و از دستش فرار کردم..
.
.تهیونگ همینکه از شوک بیرون اومد چاقویی برداشت و دقیقا همون تیکه از ران خودش و جیمین رو برید و دقیقا همونطور که سونگجا گفته بود، ردیاب هایی با قطر سه میلی متر رو پیدا کرد..
جیمین با چهره ای درهم رفته از درد، ردیاب خونی خودش رو توی دستش گرفت و با دقت بررسیش کرد..
تهیونگ هم چندتا نفس عمیق کشید تا دردش کمتر بشه و بعد همونطور که روی زخماشون و می پوشوند، گفت: تا وقتیکه از دنیای مدرن فرار نکردیم پیش خودت نگهش دار
جیمین: باید به بقیه هم خبر بدیم و ردیاب هاشون و دربیاریم
تهیونگ سری تکون داد و گفت: اگه اینبار خوب رو نقشمون فکر کنیم ما برنده ایم.. اون عوضیا دیگه عمرا بتونن پیدامون کنن
جیمین رو به سونگجا کرد و گفت: واقعا ازتون ممنونم.. نمیدونم چجوری تشکر کنم، شما زندگیمون و نجات دادین سونگجا شی
سونگجا لبخند مهربانی به جیمین زد و گفت: بهم قول دادی یونگی میتونه یه زندگی واقعی داشته باشه نمیزنی زیرش که؟ یکاری کن خوشبخت باشه و همیشه از این دنیای لعنتی دور بمونه
جیمین: مطمئن باشید همینجوری میشه ولی یجوری حرف نزنید که انگار قرار نیست دیگه همو ببینیم .. اینبار شما هم باید باهامون بیاین
تهیونگ: درسته سونگجا شی هر چقدر که براتون سخته ولی دیگه وقتش رسیده از این خونه بیرون بیاید و با ما از اینجا فرار کنید... فقط باید یک روز دیگه اینجا صبر کنید و منتظر خبرمون بمونید
سونگجا ذوق زده و با تردید گفت: یعنی شما پسرا فکر میکنید میشه واقعا ازینجا رفت بیرون؟
تهیونگ: معلومه که میشه حالا خودتون میبینید فقط یه روز دیگه صبر کنید و بعدش با یونگی هیونگ میتونید بیرون از این جهنم زندگی کنید
.
.
.چانیول: تهیونگ، من و نامجون یه نقشه ی بی نقص چیدیم..
تهیونگ: واقعا؟؟ خب اون چیه؟
چانیول: مردم.. اینا بعد از انفجار کلی نفر از دست دادن بخاطر همینه مردم روستا رو اینجا جمع کردن
تهیونگ: خب؟!
چانیول: باید وانمود کنیم بخاطر جبران لطفی که با بخشیدن ما بهمون کردن و برای مفید واقع شدن در جامعه کمکشون میکنیم بقیه ی مردم رو هم بیارن دنیای مدرن
VOCÊ ESTÁ LENDO
Brave New World
Fanfic(completed) couples: taekook, yoonmin, namjin, hopemin genres: dystopian, smut, fantasy, angst, romance خلاصه: سال ۲۴۵۰ میلادی... یه دنیای مدرن که برای ادمای سیصد سال قبل یه کابوس حساب میشه! یه زندگی دقیقا مخالف اون چیزی که در قرن بیست و یک وجود دا...