همشون برای مدتی سکوت کردن و در سکوت به حرفای جونگکوک ایمان آوردن.. البته کورکورانه قبول نکردن همشون از قبل به این دنیا و نقش و احساسات و زندگی خودشون که پوچ به نظر میرسید فکر کرده بودن و حالا با کمی تأمل راجب حرفای جونگکوک به این یقین رسیدن که اون دو الفای رییس دارن بازیشون میدن ..مگه چیزی غیر از این بود که تمام حس های خوب رو ازشون دریغ میکردن و یه سری خوشحالی دروغین به خوردشون میدادن؟؟
همین حین با صدای آخی که دخترک دلتا از خودش دراورد همه ی سرها به سمتش چرخید...
جیمین با خوشحالی بررسیش کرد و گفت: حالش خیلی بهتره
دخترک دلتا که هنوز گیج بود با دیدن چند تن از الفاها و بتاهای بزرگ شهر به خودش اومد و سریع از جاش بلند شد و احترامی گذاشت... از توجه اون همه ادم روی خودش تعجب کرد و با اینکه سعی میکرد اروم باشه اما واقعا ترسیده بود
جین: می نا دیشب و یادته؟ از تب زیاد بیهوش شدی هوسوک اوردت اینجا
می نا لبخند محوی زد و از هوسوک تشکر کرد
جونگکوک نگاهی به ساعتش انداخت... ساعت چهار و نیم صبح بود
بکهیون: خب حالا کی قراره راه بیفتیم؟
جونگکوک: الان دقیقا همین الان
چانیول: باشه من میبرمتون اون طرف اما یه مشکلی هست.. اون طرف دیوار ها تا شعاع چند صد کیلومتری فقط جنگل و درخته محاله با پای پیاده بتونیم به یه مکان امن برسیم
تهیونگ: خب میتونیم یه جا تو همون جنگل بمونیم هوم؟
یونگی: اگه از دنیای مدرن بریم بیرون و یکی مثل همینجا اون طرف باشه چی؟
نامجون: نیست دنیای مدرن یه دونست که بعد از نابودی بشریت از روی کلونی های جنینی که از قبل توی ایستگاه ها جاسازی کرده بودن توسط الفا یونوون ساخته شده.. اینجا تنها جاییه که انسانی وجود داره، ما اخرین نسلیم
بکهبون: اگه ما الان بریم بیرون چه اتفاقی واسه بقیه میفته؟ قراره بازیافت بشن؟ نمیتونیم دوستامون و نجات بدیم؟
جونگکوک: نه اصلا اونا هنوز امادگیش و ندارن .. باور کنید من خیلی وقته حواسم به همتون هست، بقیه مثل شما نیستن نمیتونن زود این قضیه رو بپذیرن ممکنه لومون بدن
هوسوک: مگه نگفتی خیلی ها مثل ما فکر میکنن؟
جونگکوک: اره ولی منظورم پایین رتبه ها بود اکثر الفاها و بتاها تا وقتی نبینن یونوون و جه ووک چقدر باهاشون بد و ترسناک رفتار میکنن امکان نداره حرفای منو قبول کنن
YOU ARE READING
Brave New World
Fanfiction(completed) couples: taekook, yoonmin, namjin, hopemin genres: dystopian, smut, fantasy, angst, romance خلاصه: سال ۲۴۵۰ میلادی... یه دنیای مدرن که برای ادمای سیصد سال قبل یه کابوس حساب میشه! یه زندگی دقیقا مخالف اون چیزی که در قرن بیست و یک وجود دا...