سلااااامقبل از هرچیزی اینو بگم که انقدررررر دلم براتون تنگ شده بود حد نداره.. دلم میخواد یه دل سیر باهاتون حرف بزنم ولی سعی میکنم کوتاهش کنم سرتون و درد نیارم.
اول از همه خیلی خیلی خیلییییییی زیاااااد معذرت میخوام که انقدر نبودم و انقدر منتظر موندید.... هرچی که بگم بهانه و توجیه حساب میشه ولی باور کنید اگه به خودم بود دوست داشتم شش تا دست داشته باشم تا حداقل داستانایی که شروع کردیم و شما نازنینا و مهربونای من منتظرشون بودید وقفه نداشته باشه ولی نشد😓😓
تو این مدت که به اندازه ی یه قرررررن گذشته خیلی راجب نوشتن سردرگم بودم نمیدونم تا چه اندازه متوجه منظورم میشید ولی راستش و بخوایید انگار توی یه زندانی که از همه طرف دیوار بود گیر افتاده بودم و ذهنم یاری نمیکرد تا حتی یک کلمه بنویسه، بهش میگن بلاک ذهنی، بیماری نویسندگی یا هر چی نمیدونم فقط مطمئنم من به بدترین نوعش دچار شده بودم و تمام فیکایی که مینوشتم یک مرتبه خیلی اجباری به حالت تعویق دراومدن...
بخاطر همین یکی دوماه اصلا ننوشتم هیچی حتی یه کلمه یعنی میدونستم اگه زور زورکی دست به قلم بشم گند میزنم به تمام تلاشهای قبلیم واسه بریو نیو ورلد و توسکا و زاغه و خب اینجوری شد که خیلی یهویی رفتیم تو حالت توقف ولی انقدر از دست خودم عصبانی بودم که حتی دلم نمیومد بیام توی کپشن بنویسم داستان متوقف شده😣
خلاصه جونم براتون بگه بعد از یه استراحت طولانی واسه مغزم و سلول های نویسندم بالاخره تونستم دست به قلم بشم😇 و فعلا علی الحساب بریو نیو ورلد و براتون آپ میکنم و میرم سراغ نوشتن و کامل کردن توسکا و زاغه ی عزیزم...
میدونم که خیلی منتظر موندید و بعنوان یه ریدر اصلا حقتون این نبود و من واقعا بابتش شرمندم ولی یه بخشی از ننوشتنم بخاطر این بود که انقدررررر نگاه های زیباتون و وقتی که میذارید برام ارزشمنده که نمیخوام یه چیزی بخونید که وقتتون و هدر داده باشه و اعصابتون و خورد کنه که چرا داستان انقدر سطحش پایین اومد...
امیدوارم درکم کنید و خیلی از دستم عصبانی نباشید.. البته باشید هم کاملا قابل درکه..
راجب داستان هم باید بهتون بگم که ازونجایی که یه غیبت طولانی داشتم و حالا بریو و کامل کردم دستم بازه و میخوام براتون جبرانش کنم پس تا جایی که دستم خسته شه و دیگه توان ادیت نداشته باشه چند تا پارت پشت سرهم میذارم و بعدش هر شب یکی دوتا آپ میکنیم که به امید خدا این بچمونم به سرانجام برسه و شما مهربونا بیشتر از این منتظر نمونین...
راجب توسکا و زاغه هم بگم که چندتا پارت از هر کدوم نوشتم اما با اجازتون اونها رو فعلا آپ نمیکنم تا وقتیکه کامل بشن و یک مرتبه همش و براتون بذارم. حالا بازم راجب این قضیه نظرتون و بگید که بدونم.
YOU ARE READING
Brave New World
Fanfiction(completed) couples: taekook, yoonmin, namjin, hopemin genres: dystopian, smut, fantasy, angst, romance خلاصه: سال ۲۴۵۰ میلادی... یه دنیای مدرن که برای ادمای سیصد سال قبل یه کابوس حساب میشه! یه زندگی دقیقا مخالف اون چیزی که در قرن بیست و یک وجود دا...