part 10: انگله؟یا یه ویروس جدید!؟

312 71 58
                                    


تهیونگ بوسه ای روی ترقوه ی جونگکوک گذاشت و سعی کرد بی توجه به فکر مشغولی هاش، با الهه عشق بازی کنه

لباشون و بهم چسبوند و تا جاییکه میتونست لبای خودش و بین لبای غنچه ای جونگکوک میبرد و از اونا کام میگرفت

و با دستاش، پایین تنه ی خاکستری رو به بازی گرفته بود...

جونگکوک که تو این چند روز حسابی خجالتش پیش تهیونگ ریخته بود، با صدای بلندی داد زد: بیشتررر

آهههه تهیوونگ بیشتر میخوام

تهیونگ: عاه شت الهه دیگه نمیتونم آروم پیش برم ببخشید

و بعد فوری خودش و روی جونگکوک انداخت و باکسرش و پایین کشید و بعد از چندتا گاز ریز و درشت از رونهای جونگکوک، زبونش و اروم اروم روی بدنش به بازی گرفت

جونگکوک با صدای تقریبا بلندی ناله میکرد و با باز تر کردن پاهاش به تهیونگ اجازه داد هر جور که دوس داره سکسشون و پیش ببره

تهیونگ که همین حالاشم حسابی تحریک شده بود، زیاد لفتش نداد و همونجور که اروم به عضوش اجازه ی ورود و سرکشی به سوراخ همچنان تنگ اپسیلون عزیزش میداد، بدن هاشون رو چفت هم کرد و لباش و به گلوی جونگکوک چسبوند


جونگکوک از درد و لذت همزمان اه غلیظی کشید

تهیونگ کل صورت خاکستری عزیزش رو غرق بوسه کرد و اجازه داد جونگکوک کاملا درد رو از یاد ببره و بهش عادت کنه و بعد حرکت کنه وتصمیم گرفت وحشیگریش و برای راند بعدی یا سکس های بعدیشون بذاره..



تهیونگ: عاههه لعنتی هنوز چندساعتم از سکس تو قطار نگذشته چطوری اینهمه تنگی اخه


جونگکوک دلبرانه خندید و لباش و به لبای الفای جذاب کوبید و نرم نرم از لب های خوش فرمش بوسه میگرفت

تهیونگ حرکاتش و شروع کرد و جونگکوک دستاش و دور گردن و پاهاش و دور کمر تهیونگ حلقه کرد

تهیونگ هم سرعت ضربه هاش و بیشتر کرد و تمرکز کرد تا تمام حرکاتش دقیقا روی نقطه ی حساس جونگکوک پیاده کنه...

جونگکوک: عاهههه اه عاهه اهههه تهیووو تهیووونگ

تهیونگ: اوممم جونگکوکااا عاهههه فوق العاده اییی معرکسسس این معرکس

جونگکوک بی توجه به تکونای زیاد، دستاش و دو طرف صورت تهیونگ گذاشت و دقیقا همزمان با اومدنشون روی لبای تهیونگ زمزمه کرد: دوستت دارم

تهیونگ دیگه حتی برای ارضا شدنش تو نیم ساعت تعجب هم نمیکرد، کمی که از حرارت بدنش کم شد، دوباره بوسه هاش و روی سر و صورت و موها و گردن جونگکوک شروع کرد..

نقطه به نقطه ی بدنش و میبوسید

جونگکوک خندید و تهیونگ از خندش لبخندی روی لبای خودش نشست و گازی از لپش گرفت و گفت: به چی میخندی؟


Brave New WorldWhere stories live. Discover now