امشب تا همینجاشم خیلی طولش داده بودن اما یونگجه برای دومین بار پایین تنه اش سفت شده بود و نیاز داشت یه بار دیگه راحت بشه؛ جه بومم انگار با این اشتیاقِ خستگی ناپذیری که داشت میتونست تا سه چهار راند دیگه ادامه بده!!
لوبی که تو کشو آماده کرده بودو برداشت و انگشت هاشو بهش آغشته کرد..همونجور که یک دستش بدنشو لمس میکرد انگشت های دست دیگه اش ورودی یونگجه رو به آرومی لمس میکرد...
ورودیش نبض دار شده بود و جه بوم موقعیت رو مناسب دید تا اولین انگشتش رو واردش کنه..یونگجه که تا اونموقع به حرکات جه بوم نگاه میکرد پایین تنه اش تیر کشید و دست جه بوم رو فشار داد...
+الان عادت میکنی عزیزم
یونگجه سر تکون داد و جه بوم انگشتشو بالا پایین کرد تا ورودیشو اماده انگشت دوم و بعدش دیک خودش کنه!
دردی که از حرکت سه تا انگشتای جه بوم تو پایین تنه اش بوجود اومده بود کم کم با لذت و سفت تر شدن عضو کوچولوش قاطی میشد... ناله های نیدیش تازه شروع شده بود که جه بوم انگشتاشو بیرون کشید و یونگجه ازین حرکت ناگهانیش تکون کوچیکی خورد و ناله اعتراضی کرد...میدونست که در نهایت جه بوم اینکارو انجام میده اما اون دیگه طاقت نداشت و میخواست هرچه زودتر کام بشه...
جه بوم یونگجه رو رها کرد و به پشت روی تخت دراز کشید! یونگجه کلافه و با تعجب نگاش کرد! اون داشت چیکار میکرد؟ چرا یونگجه رو ول کرده بود...
درد و سفتی پایین تنهاش و سوراخ نبض دارش کم طاقتش کرده بود...
جه بوم لبخندی زد و با سر به پایین تنه خودش اشاره کرد:+چطوره یه پوزیشن جدیدو امتحان کنیم؟! مطمعنم عاشقش میشی
یونگجه منظورشو متوجه نشده بود و گیج نگاش میکرد...
+ بیا اینجا... بشین روش
یونگجه که تازه متوجه منظورش شده بود با اکراه به سمت جه بوم رفت.. ازینکه چیزای جدید اونم تو این موارد تجربه کنه میترسید اما ذهنش هورنی تر از این بود که به حرفای جه بوم گوش نده...هرچند اینکه جهبوم گفته بود عاشقش میشه هم کم کنجکاوش نمیکرد!!
با اینکه وضعیتش باعث میشد لپ ها و گوش هاش سرخ بشن اما با کمک جه بوم سوراخشو درست روی عضو جهبوم تنظیم کرد و کم کم روش نشست...
هرچی عضو جه بوم بیشتر واردش میشه بیشتر گردنشو عقب مینداخت و ناله میکرد و قطره های اشکی از درد روی گونه هاش میچکیدن! این صحنه درست روبروی جه بوم اتفاق میافتاد و لذت کارشو چند برابر میکرد...حق با جهبوم بود؛ انگار ایندفعه خیلی زودتر عضو جهبوم نقطه حساس بدنشو پیدا کرده بود و چیزی نگذشت که صدای برخورد بدناشون و ضربه های محکم جهبوم کل اتاقو پر کرد، جوری که صدای ناله هاشون توش گم میشدن...
YOU ARE READING
I am just a Little࿐2jae
Fanfiction✦ فیک "من فقط لیتل ام" 🍼 ✦ ژانر : لیتلاسپیس - فلاف - همخونهای اسمات - تصویرسازی با عکس و گیف ✦ کاپل اصلی : دوجه (2jae) ✦ کاپل فرعی : یوگبم - جه بوم×هانا ••• در اتاقو کامل باز کرد تا وارد بشه..جهبوم تازه تونست لباس های یونگجه رو ببینه و برای...