(یک هفته بعد)
یونگجه این روزا حوصله اش زیاد سر میرفت...یا کافه بود یا خونه...روتین و تکراری...جه بوم هم سرش با کارهای شرکت گرم بود و بعضی وقتا روزای تعطیلم کار میکرد...!
اونا تازه وارد رابطه شده بودن و این اصلا شبیه چیزی نبود که یونگجه فکرشو میکرد...!
دوست داشت با جه بوم بیشتر وقت بگذرونه، باهم تو شهر قدم بزنن، گیم نت برن و..... و آمممم...
یونگجه برای هزارمین بار فکرایی به سرش زد که از نظر خودش منحرف بودن...!
نمیدونست چرا هربار جه بوم خیلی بهش نزدیک میشه یا لخته یه حس عجیبی داره...دوست داشت جه بوم بدنشو لمس کنه و حتی فراتر از اینا...!!!
این اولین بار بود که چنین حسی رو تجربه میکرد...! نمیدونست درسته یا نه اما امیدوار بود حسش یه طرفه نباشه!!!
«شاید من خیلی منحرفم که به این چیزا فکر میکنم!!»
خودش برای چیزی که از ذهنش گذشت سر تکون داد و فکرِ خودشو تایید کرد...!
شاید برای فکر کردن به این چیزا خیلی زود بود وگرنه جه بوم خودش پا پیش میزاشت...مگه نه؟!!
...
صدای درو شنید...سریع خودشو به در رسوند و با دیدن جه بوم لبخندِ درخشانی زد:
_هیونگ! امروز زود اومدی خونه..
جه بوم متقابلا لبخند زد و همینجور که کتشو درمیاورد و به یونگجه میداد گفت:
+بده که میخوام بیشتر با بیبیم وقت بگذرونم؟!
لپای یونگجه سرخ شد و خنده خجالتی کرد:
_معلومه که نه...
جه بوم خم شد و گونه اشو بوسید...بعدشم صاف ایستاد و با اخم کوچولویی به گونه خودش اشاره کرد...یونگجه رو سر انگشتای پاش ایستاد و برای اینکه تعادلش به هم نخوره شونه های جه بومو گرفت و بوسِ محکمی رو گونش گذاشت...عادتِ هر روزشون بود...!
+بوسِ خونم افتاده بود
یونگجه نخودی خندید...
+چطوره امشب قبل از خواب فیلم ببینیم؟!
یونگجه فیلم دیدن رو دوست داشت اما حتی اینم تکراری شده بود...! طبق معلوم چیزی نگفت و فقط سرتکون داد...!
+پس تا من لباسامو عوض میکنم پاپ کورن رو اماده کن
...
جه بوم رو کاناپه منتظر یونگجه نشسته بود..یونگجه با ظرف بزرگ پاپ کورن اومد و تا نگاهش به جه بوم افتاد، برای چند ثانیه بی حرکت ایستاد و بهش خیره موند..دست خودش نبود..جه بوم واقعا جذاب بود!
جذبه مردونه اش حتی تو نگاهش هم مشخص بود!!
YOU ARE READING
I am just a Little࿐2jae
Fanfiction✦ فیک "من فقط لیتل ام" 🍼 ✦ ژانر : لیتلاسپیس - فلاف - همخونهای اسمات - تصویرسازی با عکس و گیف ✦ کاپل اصلی : دوجه (2jae) ✦ کاپل فرعی : یوگبم - جه بوم×هانا ••• در اتاقو کامل باز کرد تا وارد بشه..جهبوم تازه تونست لباس های یونگجه رو ببینه و برای...